رو نهان از دل بی کینه نمی باید کرد
اینقدر ناز به آیینه نمی باید کرد
در جوانی ز می ناب گذشتن ستم است
شنبه خود شب آدینه نمی باید کرد
می توان تا گره زلف پریشانی ساخت
دل خود را گره سینه نمی باید کرد
می برد دیده بی شرم طراوت ز عذار
جلوه بی پرده در آیینه نمی باید کرد
تا به اکسیر ریاضت نکنی خون را مشک
خرقه چون نافه ز پشمینه نمی باید کرد
تشنه چشمی غم همکاسه ز دل می شوید
باده در جام سفالینه نمی باید کرد
تیغ بر مرده کشیدن ز جوانمردی نیست
غیبت مردم پیشینه نمی باید کرد
می کند فاش زبان راز نهان را صائب
دزد را محرم گنجینه نمی باید کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.