لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

پایندگی به زور میسر نمی‌شود

آب خضر نصیب سکندر نمی‌شود

هر موج می کلید در باغ تازه‌ای است

کیفیت شراب مکرر نمی‌شود

دل را نگشت مانع رفتن غبار جسم

از گرد راه، سیل به لنگر نمی‌شود

آزادگان ز چرخ شکایت نمی‌کنند

از بار دل ملول صنوبر نمی‌شود

آسوده است پرده شرم از نگاه گرم

آتش حریف بال سمندر نمی‌شود

از ریگ تشنگی نبرد موجه سراب

از سیم و زر حریص توانگر نمی‌شود

کی آب ایستاده به آب روان رسد

آیینه با رخ تو برابر نمی‌شود

صائب چو موج هرکه ز جان دست را نشست

در بحر بی‌کنار شناور نمی‌شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

وصلت به آبِ دیده میسر نمی‌شود

دستم به حیله‌هایِ دگر درنمی‌شود

هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم

هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمی‌شود

دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان

[...]

خاقانی

سر نیست کز تو بر سر خنجر نمی‌شود

تا سر نمی‌شود غمت از سر نمی‌شود

از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی

کان با قضای چرخ برابر نمی‌شود

هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون

[...]

عطار

یک حاجتم ز وصل میسر نمی‌شود

یک حجتم ز عشق مقرر نمی‌شود

کارم درافتاد ولیکن به یل برون

کاری چنین به پهلوی لاغر نمی‌شود

زین شیوه آتشی که مرا در دل اوفتاد

[...]

اوحدی

کو دیده‌ای که بی‌تو به خون تر نمی‌شود؟

یا رخ که از فراق تو چون زر نمی‌شود؟

زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک

زان زلف خاک نیست که عنبر نمی‌شود

پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت

[...]

عبید زاکانی

بی روی یار صبر میسر نمی‌شود

بی‌صورتش حباب مصور نمی‌شود

با او دمی وصال به صد لابه سال‌ها

تقریر می‌کنیم و مقرر نمی‌شود

گفتم که بوسه‌ای بربایم ز لعل او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه