پایندگی به زور میسر نمیشود
آب خضر نصیب سکندر نمیشود
هر موج می کلید در باغ تازهای است
کیفیت شراب مکرر نمیشود
دل را نگشت مانع رفتن غبار جسم
از گرد راه، سیل به لنگر نمیشود
آزادگان ز چرخ شکایت نمیکنند
از بار دل ملول صنوبر نمیشود
آسوده است پرده شرم از نگاه گرم
آتش حریف بال سمندر نمیشود
از ریگ تشنگی نبرد موجه سراب
از سیم و زر حریص توانگر نمیشود
کی آب ایستاده به آب روان رسد
آیینه با رخ تو برابر نمیشود
صائب چو موج هرکه ز جان دست را نشست
در بحر بیکنار شناور نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر بیانگر این است که برخی چیزها را نمیتوان با زور و تلاش به دست آورد. پایندگی و موفقیتها نیاز به ویژگیهای خاص دارند که نمیتوان آنها را به راحتی از بین برد یا خرید. هر اتفاق یا تجربه جدید به مانند یک موج است که در باغی تازه را میگشاید و کیفیت واقعی چیزها قابل تکرار نیست. انسانها باید با واقعیتهای دردناک زندگی مواجه شوند و شکایت نکنند. همچنین، برای رسیدن به هدفهای ارزشمند باید از وسوسههای دنیوی فراتر بروند. در نهایت، حرکت در مسیر صحیح و تلاش برای رهایی از موانع درونی و بیرونی، انسان را به موفقیت واقعی میرساند.
هوش مصنوعی: پایداری و بقای حقیقی با زور و فشار به دست نمیآید و نمیتوان از طریق قدرت به دنبال زندگی ابدی و نوشدارویی مانند آب خضر بود. سکندر هم که بزرگترین پادشاه بود، نمیتواند به این نعمتها دست یابد.
هوش مصنوعی: هر موج دریا در واقع دروازهای به باغی نو و زیباست و این که طعم شراب همیشه تکرار نمیشود، به معنای این است که هر تجربه یا لحظه جدید، منحصر به فرد و بینظیر است.
هوش مصنوعی: دل مانع نیست که جسم از مسیرش برود، مانند سیل که به لنگر نمیماند.
هوش مصنوعی: آزادگان از گردش روزگار ناراضی نیستند و در مقابل غم و افسردگی خود، مانند درخت صنوبر که همواره سرزنده و سرپا است، تسلیم نمیشوند.
هوش مصنوعی: شرم و حیا از بین رفته و با آرامش به نگاه دیگری مینگرم، اما با وجود این، عشق و هیجان در دل همچنان شعلهور است و به راحتی نمیتواند فراموش شود.
هوش مصنوعی: تشنگی انسان را به جستجوی آب وادار میکند، اما حتی اگر در ظاهر در سراب آب وجود داشته باشد، آن، واقعیت ندارد. همچنین، ثروت و درخشش طلا و نقره نمیتواند به انسانهایی که حریص و طمعکار هستند، آرامش واقعی بدهد.
هوش مصنوعی: آب ساکن و ایستا هرگز نمیتواند به آب جاری و متحرک برسد. همچنین، هیچگاه نمیتوان به وسیلهٔ آینه، چهرهٔ تو را به درستی بازتاب داد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دل و جان خود دست بکشد، مانند موج در دریا، نمیتواند در بیکرانگی زندگی شناوری کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصلت به آبِ دیده میسر نمیشود
دستم به حیلههایِ دگر درنمیشود
هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم
هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمیشود
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
[...]
سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود
تا سر نمیشود غمت از سر نمیشود
از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی
کان با قضای چرخ برابر نمیشود
هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون
[...]
یک حاجتم ز وصل میسر نمیشود
یک حجتم ز عشق مقرر نمیشود
کارم درافتاد ولیکن به یل برون
کاری چنین به پهلوی لاغر نمیشود
زین شیوه آتشی که مرا در دل اوفتاد
[...]
کو دیدهای که بیتو به خون تر نمیشود؟
یا رخ که از فراق تو چون زر نمیشود؟
زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک
زان زلف خاک نیست که عنبر نمیشود
پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت
[...]
بی روی یار صبر میسر نمیشود
بیصورتش حباب مصور نمیشود
با او دمی وصال به صد لابه سالها
تقریر میکنیم و مقرر نمیشود
گفتم که بوسهای بربایم ز لعل او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.