گنجور

 
صائب تبریزی

به گرد گریه من ابر درفشان نرسد

به آه حسرت من برق خوش عنان نرسد

مجردان چو مسیح از علایق آزادند

کمند رشته مریم به آسمان نرسد

مرا ز خرمن گردون چه چشمداشت بود؟

که برگ کاه به چشمم ز کهکشان نرسد

به زهد خشک به معراج قرب نتوان رفت

که کس به عالم بالا به نردبان نرسد

ز سطحیان مطلب غور نکته های دقیق

هما به چاشنی مغز استخوان نرسد

گشایش از دم پیران بود جوانان را

به خاکبوس هدف تیر بی کمان نرسد

به خواری وطن از عیش غربتم قانع

که هیچ گل به خس و خار آشیان نرسد

کمند آه ستمدیدگان عنان تاب است

نمی شود به سر چاه، کاروان نرسد

حضور همنفسان مغتنم شمر صائب

که لذتی به ملاقات دوستان نرسد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

بر آستانه اسرار آسمان نرسد

به بام فقر و یقین هیچ نردبان نرسد

گمان عارف در معرفت چو سیر کند

هزار اختر و مه اندر آن گمان نرسد

کسی که جغدصفت شد در این جهان خراب

[...]

ابن یمین

مرا ز عشق تو گر شادیی به جان نرسد

تو شاد باش که جز غم به عاشقان نرسد

روا مدار که بیمار لعل چون شکرت

ز پا در آید و دستش بناردان نرسد

بیان طره تو کردمی و لیک دلم

[...]

کمال خجندی

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد

حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد

حلاوتی که نرا در چه زنخدان است

هزار یوسف مصری به قعر آن نرسد

تو هر طرف که کشی نیر من ز رشک آنجا

[...]

مشتاق اصفهانی

نیم غمین که به گردون مرا فغان نرسد

اگر به بار رسد گو به آسمان نرسد

چه پرورش دهم آن نخل را درین گلشن

که چون رسد ثمر او به باغبان نرسد

چرا کشم چو نه آهم رسد ز ضعف بر او

[...]

طبیب اصفهانی

کدام شب که فغانم به آسمان نرسد

خدا کند که ز دوری کسی به جان نرسد

از آن همیشه ترا سر بر آستان دارم

که پای غیر برین خاک آستان نرسد

من و گلی که زبس سرکشی درین گلشن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه