گنجور

 
صائب تبریزی

دزدیده در آن ابروی پیوسته نظر کن

زنهار ازین دزد کمربسته حذر کن

در رشته بی طاقت جان تاب نمانده است

شیرازه اوراق دل آن موی کمر کن

دزدان دل شب دست به تاراج برآرند

در دور خط از خال رخ یار حذر کن

از دامن خواهش بفشان گرد تعلق

چون موج میان باز به دریای خطر کن

تا افسر شاهان جهان تخت تو گردد

از بحر به یک قطره قناعت چو گهر کن

در قبضه خاک آن گهر پاک نگنجد

گر عارفی از کعبه و بتخانه گذر کن

کمتر نتوان بود درین باغ ز شبنم

صائب سری از روزن خورشید بدر کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن

چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن

شکرانه بیداری ازین راه مروتند

هر خفته که یابی، به سر پای خبر کن

چون همت آزاده روان بدرقه توست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ملا احمد نراقی

گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن

گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن

گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت

بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن

گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم

[...]

یغمای جندقی

از صومعه زاهد به خرابات سفر کن

طامات صفائی ندهد فکر دگر کن

آدم به نشاط غمش از گلشن مینو

بگذشت تو هم گر خلفی کار پدر کن

تا در ره او پای کند پویه قدم زن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
بلند اقبال

در آئینه بر عارض خود نظر کن

دلت را ز حال دل ما خبر کن

بزن شانه بر چین گیسوی مشکین

چوچین فارس را هم پر ازمشک تر کن

کندتیره دودش رخ مهر و مه را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه