دل چون شیشه خود گر تهی از باده کنی
کوری دیو هوا، پر ز پریزاده کنی
آنچه از مهلت ایام نصیب تو شده است
آنقدر نیست که برگ سفر آماده کنی
بنده آزادکنان بند خود افزون سازند
سعی کن سعی، دل از خواجگی آزاده کنی
می شود چتر تو خورشید قیامت فردا
دست خود گر سپر مردم افتاده کنی
گریه ای کز سر مستی است، نکردن اولاست
آب تا چند ز تزویر درین باده کنی؟
نشود جمع نظربازی خوبان با زهد
این گلی نیست که در دامن سجاده کنی
شربتی نیست غم او که به تلخی نوشند
روترش چند به این رزق خدا داده کنی؟
چون صدف آبله دست تو گوهر گردد
اگر از زنگ هوس آینه را ساده کنی
دل چو آزاد شد از خدمت او دست بدار
این نه سروی است که در پیش خود استاده کنی
پرده عشرت جاوید بود غم صائب
تو برآنی که دل از قید غم آزاده کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی حال و روز دل میپردازد و تأکید میکند که دل شفاف و بیپرده باید از وابستگیها و رنجها آزاد شود. به بیان دیگر، اگر دل از باده (شور و شوق زندگی) تهی باشد، به یک حالت سرد و بیروح تبدیل میشود. شاعر درخواست میکند که انسانها برای رهایی از زنجیرهای غم و انتظار، تلاش کنند و به جای پیوستن به دنیا و زهد بیفایده، به آزادی و حال خوب دل نزدیک شوند. سرانجام، او بر این نکته تأکید میکند که با رهایی از غم و آزادگی، میتوان به زندگی حقیقی و جاودانی دست یافت.
هوش مصنوعی: اگر دل تو مانند شیشه خالی از شراب باشد، نمیتوانی از نیروی دیوانهوار باد و طبع بشر به دور بمانی و باید آن را پر از آشتی و زیبایی کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که به تو فرصت داده شده، به قدری نیست که بخواهی خود را برای سفری آماده کنی.
هوش مصنوعی: بندگان را برای آزاد شدن از قید و بند، کمک و تلاش میکنند. تلاش کن و با جدیت، دلت را از تسلط و وابستگی آزاد کن.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند چتری باشی که در روز قیامت از خورشید محافظت میکند، میتوانی مردم را از آسیب و سختیها نجات دهی، حتی اگر خودت در معرض خطر قرار بگیری.
هوش مصنوعی: گریهای که به خاطر شوق و سرمستی است، نشان از بیخود بودن است. چقدر میخواهی در این بادهی فریب، به بازیگری ادامه دهی؟
هوش مصنوعی: جمع کردن بازی نگاه خوبان و زهد، ممکن نیست. این گل، آنقدر باارزش نیست که بخواهی آن را در دامن سجاده قرار دهی.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این موضوع میپردازد که غم و اندوه زندگی چقدر تلخ و دشوار است. در واقع، اشاره میکند که این تلخی هیچ شباهتی به شیرینیهای روزیای که خداوند به ما داده ندارد و به ما یادآوری میکند که چقدر سختیها نباید ما را از نعمتهای الهی دور کند.
هوش مصنوعی: اگر دستانت را از آلودگیها و آرزوهای بیهوده پاک کنی، مانند صدفی که در دریا مروارید تولید میکند، میتوانی چیزهای ارزشمندی به دست آوری.
هوش مصنوعی: وقتی دل از محبت و وابستگی به او رها شود، دیگر نباید به او چنگ انداخت و نگهش داشت. این شخص مانند درخت سروی نیست که بتوانی او را به راحتی در کنار خود نگهداری.
هوش مصنوعی: عشق جاودانی مانند پردهای است که بر روی زندگی پوشیده شده است، اما تو میتوانی با رهایی دل از غم و اندوه، این پرده را کنار بزنی و به شادی برسӣ.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
[...]
درک هر راز کجا زان عجمی زاده کنی
گرنه آیینه چو آیینه او ساده کنی
زیب مشاطه صفایی ندهد آن بهتر
که قناعت به همان حسن خداداده کنی
چون صبا معتکف طرف چمن شو شاید
[...]
لوح دل را اگر از نقش دوبی ساده کنی
خاطر از خانقه و میکده آزاده کنی
هر سر خار بیابان شجر طور بود
دیده گر آینه حسن خداداده کنی
در خرابات به یک ساغر می نستانند
[...]
لوح دل را اگر از نقش خطا ساده کنی
خویش را آینۀ حسن خدا داده کنی
تا نگردد دلت از نائرۀ عشق کباب
طمع خام بود گر هوس باده کنی
خانه را پاک کن از غیر که یار است غیور
[...]
ای نشسته بغلط یاد ز استاده کنی
بایدت هم نظری جانب افتاده کنی
چند و ناکی گله از قسم فرستاده کنی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.