سخنسنجی سرآمد در فن گفتار میگردد
که چون پرگار گرد نقطهای صدبار میگردد
ندارد همچو من دیوانهای دامان این صحرا
که کوه از نالهام کبک سبکرفتار میگردد
حذر کن زینهار از اتفاق دشمن عاجز
که چون پیوسته گردد مور با هم مار میگردد
ندارد در جگر آب مروت ابر دریا دل
وگرنه ظرف ما از قطرهای سرشار میگردد
حباب از ترک سر در یک نفس دریای گوهر شد
خوشا مستی که در میخانه بیدستار میگردد
نماند از درد و داغ عشق آهم در جگر صائب
نسیم از جوش گل بیرون این گلزار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی هنر گفتار را توصیف میکند و به تجربههای احساسی و عاطفی عمیق میپردازد. شاعر خود را دیوانه عشق معرفی میکند و اشاره میکند که نالههایش به کوهها قدرت میدهد. او هشدار میدهد که اتحاد دشمنان میتواند خطرناک باشد و نیز به نداشتن مروت در دل انسانها اشاره میکند. در نهایت، به شادی ناشی از مستی و زیبایی موجود در عشق و طبیعت اشاره شده است.
هوش مصنوعی: کسی که در بیان و گفتار مهارت دارد، مانند پرگاری است که به دور یک نقطه بچرخد و بارها و بارها به آن نقطه برگردد.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من دیوانه در این دشت نیست؛ نالههای من چنان طنینانداز است که حتی کوهها را هم وادار به پرواز میکند.
هوش مصنوعی: مواظب باش که از یک دشمن ضعیف غافل نشوی، چرا که اگر مدام نزدیکی و پیوستگی برقرار شود، ممکن است در نهایت خطرناک و مضر شود، مانند این که وقتی چند مورچه به هم تجمع کنند، در نهایت به شکلی خطرناک مثل مار درمیآیند.
هوش مصنوعی: آب مروت در دل ابر دریا وجود ندارد و اگر داشت، ظرف ما تنها با یک قطره پر میشد.
هوش مصنوعی: حبابی که در اثر ترک سر ایجاد میشود، در یک لحظه به دریای گوهری تبدیل میشود. خوشا به حال کسی که در میخانه، بیهیچ قید و بندی، مست و بیپروا میچرخد.
هوش مصنوعی: از عشق و رنجی که کشیدهام، تنها اندوهی در دل من باقی نمانده است، چون نسیم که از شکوفهها میگذرد و به گرداگرد گلزار میچرخد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.