گنجور

 
صائب تبریزی

داغ از حرارت جگرم داد می‌زند

آتش به سوز سینه من باد می‌زند

هر لاله‌ای که از جگر سنگ می‌دمد

دامن به آتش دل فرهاد می‌زند

از دل نمی‌رسد نفس عاشقان به لب

بلبل ز بیغمی است که فریاد می‌زند

در خانمان خرابی خود سعی می‌کند

چون غنچه هر که دم ز دل شاد می‌زند

آیینه خانه دل من از خیال او

چون کوه قاف موج پریزاد می‌زند

از ترکتاز عشق کسی جان نمی‌برد

این سیل بر خرابه و آبادمی‌زند

صائب به پای خویش زند تیشه بی‌خبر

آن بی‌ادب که خنده به استاد می‌زند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

گلزار جوش حسن خداداد می‌زند

باغ از شکوفه موج پریزاد می‌زند

خون لاله لاله می‌چکد از تیغ کوهسار

طاوس سر ز بیضه فولاد می‌زند

چون عندلیب هرکه قدم در چمن گذاشت

[...]

غالب دهلوی

شوقم ز پند بر در فریاد می‌زند

بر آتش من آب دم از باد می‌زند

تا افگنی چه ولوله اندر نهاد ما

کآیینه از تو موج پریزاد می‌زند

از جوی شیر و عشرت خسرو نشان نماند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه