بی کسی کِی خوار سازد زادهٔ اقبال را؟
شهپر سیمرغ میگردد مگسران زال را
با تهی چشمان چه سازد نعمتِ روی زمین؟
سیری از خرمن نباشد دیدهٔ غربال را
میتوانی در دو عالم نوبتِ شاهی زدن
صرف در تسخیرِ دلها گر کنی اقبال را
گفتگوی خامشان را ترجمان در کار نیست
لال میفهمد به آسانی زبانِ لال را
پیچ و تابِ عشق را از دل زدودن مشکل است
کِی به افشاندن توان بینقش کردن بال را
میتوان ز افتادگی بردن به ساقِ عرش راه
دولتِ پابوس روزی میشود خلخال را
مار از نزدیکیِ گنج اژدهایی میشود
از برای جاه میجویند مردم مال را
سادهلوحانی که محوِ حسنِ بیرنگی شدند
ابجدِ مشقِ جنون دانند خط و خال را
ساغرِ ناکامی از خود آب برمیآورد
تشنگی سیراب میسازد گُلِ تبخال را
میشود ناطق کمربند از میانِ نازکت
ساقِ سیمینِ تو خامش میکند خلخال را
رنجِ باریکِ تو صائب از دلِ پرآرزوست
دور کن این عنکبوتِ رشتهٔ آمال را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هست می گویند خالی آن غدار آل را
چشم کی برداشتم ز ابرو که بینم خال را
چشم بگشادی ندیدم مرغ دل را جای خود
غالبا شد صید آن شبها ز مشکین بال را
ای بهر نوک مژه برده دلی در خواب او
[...]
گر پریشان حالم او داند لسان حال را
ورچو سوسن لالم او داند زبان لال را
گرچه بامت بس بلند و بی پر و بالیم ما
همتی کان شمع رویت سوخت پر و بال را
ای امیر کاروان کاندیشهٔ ما نبودت
[...]
سرفرازی ده به دیدارت بلنداقبال را
کن مبارک بر بلنداقبال ماه وسال را
دوست میدارم من این نوروز فرخفال را
تاکنم نو بر جبین خوبرویان سال را
خواهی ار با فال میمون بگذرد روز تو خوش
برگشا هر صبحدم از دفترگل فال را
عاشقا ز آه سحر غافل مشو کاین ابر فیض
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.