اگر دل را ز خاشاک علایق پاک می کردم
همان در خانه خود کعبه را ادراک می کردم
بهم پیچیدن طومار هستی بود منظورم
اگر از آستین دستی برون چون تاک می کردم
گشاد عالمی می بود در دست دعای من
اگر صبح بناگوش ترا ادراک می کردم
زبس ذوق شهادت برده بود از سر شعورم را
گریبان را خیال حلقه فتراک می کردم
زهشیاری کنون خون می خورم یاد جوانیها
که از هر ساغری خون در دل افلاک می کردم
خبر می داد از بی حاصلیها خوشه آهم
من آن روزی که تخم دوستی در خاک می کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی عمیق و معنوی اشاره دارد. شاعر به این میاندیشد که اگر دلش را از تمام علایق مادی پاک کند، میتواند به درک واقعی و معنوی برسد. او به تلاش برای درک عالم هستی و قدرت دعا اشاره میکند و آرزو دارد که اگر به حقیقت عشق و دوستی پی ببرد، جهانی جدید در دستش خواهد بود. شاعر همچنین به گذشتههایش و پلیدیهای ناشی از عدم آگاهی اشاره میکند و ناامیدیاش را از بیحاصلیها بیان میکند، به طوری که زمانهایی را به یاد میآورد که در تلاش برای پیدا کردن دوستی و معنا بوده است.
هوش مصنوعی: اگر میخواستم دل را از وابستگیهای بیمورد پاک کنم، میتوانستم حقیقت الهی را در درون خود بیابم.
هوش مصنوعی: منظور من این است که اگر دستم را از آستین بیرون بیاورم، میتوانم واقعیت وجود را به هم بپیچم و تغییر دهم، مانند اینکه انگار در حال تاسیس و شکل دادن به چیزی جدید هستم.
هوش مصنوعی: اگر میتوانستم صبح صدای تو را بشنوم و درک کنم، دنیا را با دعای خودم در دستانم میدیدم.
هوش مصنوعی: شوق شهادت آنقدر جانم را پر کرده بود که به خاطر آن، از ذرهای شعورم غافل شده و خود را در حالتی غیرواقعی تصور میکردم؛ گویی به دور خود حلقهای از زنجیرهای جنگ و مبارزه باختهام.
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر روزهای جوانیام، که از هر ظرفی شادابی و زندگی را به دل آسمانها هدیه میدادم، با هشیاری و آگاهی دچار غم و درد شدهام و خون میخورم.
هوش مصنوعی: آن روزی که من در دل زمین، بذر دوستی را میکاشتم، صدای آه و نالهام خبر از ناکامیها و مایوسیم میداد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم
ز هر پیمانه ای خون در دل افلاک می کردم
درین ظلمت سرا می یافتم گم کرده خود را
اگر صبح بناگوش ترا ادراک می کردم
دمی چون شمع گر جیب تغافل چاک میکردم
به مژگان زبن شبستانها سیاهی پاک میکردم
به این گرد چمن چیزی که دارد اضطراب من
گر از پا مینشستم عالمی را خاک میکردم
قضا گر میگرفت از من غبار قدردانیها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.