چند گردد قسمت افسردگان گفتار من؟
تا به کی تلقین خون مرده باشد کار من؟
خاکیان از سیر و دور من کجا واقف شوند؟
آسمان جایی که باشد نقطه پرگار من
می زند موج حلاوت بوستان از ناله ام
اشک شبنم گریه تلخی است از گلزار من
گرم جولانی ندارد همچو من این خاکدان
داغها دارد زمین بر سینه از رفتار من
بال اقبال هما را در سعادت گستری
می شمارد فرد باطل سایه دیوار من
چون رگ کان نیست ممکن از گهر مفلس شود
هر رگ ابری که برخیزد ز دریا بار من
چون فلک، سیر مه و اختر دلم را وا نکرد
وا نشد زین ناخن و دندان گره از کار من
همچو قارون در ضمیر خاک پنهان گشته است
در ته گرد کسادی گوهر شهوار من
پیش من کفرست از یاد خدا غافل شدن
از رگ خواب است زنار دل بیدار من
نیست بی حاصلتری از من که پیر می فروش
برنمی گیرد به جامی جبه و دستار من
بر زبان و دل مرا جز گفتگوی عشق نیست
می جهد چون سنگ و آهن آتش از گفتار من
پنجه مرجان شود چون دست دریا رعشه دار
چون برآید ز آستین مژگان گوهربار من
از تب گرم است صائب شمع بر بالین مرا
از سرشک تلخ باشد شربت بیمار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود و وضعیتی دردناک سخن میگوید. او به افسردگی و تنهاییاش اشاره میکند و به تلاشهای بیثمرش در بیان احساساتش میپردازد. شاعر میگوید که دیگران از درون او خبر ندارند و خود را در یک دنیای دور از دیگران حس میکند. او تأکید میکند که داغهای درونش به زمین فشار میآورد و به تحولات معنوی و انسانیاش میبالد. در نهایت، عشق و درد در گفتار او بازتاب مییابد و حسرت و عذابی که از یاد خدا غافل شدن به او دست میدهد، را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چند نفر از ناراحتها از حرفهای من استفاده خواهند کرد؟ تا چه زمانی باید به کارم ادامه دهم که فقط تاثیر بر روی کسانی باشد که دیگر زنده نیستند؟
هوش مصنوعی: آدمهای روی زمین چگونه میتوانند از سفر دور من باخبر شوند؟ آسمان هر کجا که باشد، نقطهای است که من آن را مرکز خود میدانم.
هوش مصنوعی: موج خوشبوئی از باغ به خاطر نالههای من منتشر میشود و اشکهای شبنم، تلخی گلم را بیان میکنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من در این دنیا به خوشی و شوق زندگی نمیکند، باید بداند که زمین از زخمها و سختیهای من پر شده است.
هوش مصنوعی: فردی که به دستاوردهای بزرگ میرسد، به اندازهای پیشرفت کرده که موفقیتها و شانسهای خوبی را برای خود به ارمغان آورده است، در حالی که من به خاطر محدودیتها و چالشهایی که دارم، احساس شکست و ناکامی میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که رگ (عروق) دریا وجود ندارد، ممکن است هر قطرهای که از دریا بلند میشود، فقیر و بینصیب باشد. یعنی اگر منبعی نباشد، حتی کمترین چیزها هم نمیتوانند از آن بینصیب باشند.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و با تغییرات جهان، دل من هنوز نتوانسته است به آزادی و آرامش برسد. من از دست مشکلات و سختیها رهایی نیافتهام و همچنان در بند این دشواریها هستم.
هوش مصنوعی: همانطور که قارون در زیر خاک پنهان شده است، در عمق نامرئی کسادی، ارزش و جواهر وجود شهوات من نیز مدفون شده است.
هوش مصنوعی: غفلت از یاد خدا برای من کفر و بیايمانی است؛ این کار همچون ناآگاهی از حال خود و بیتوجهی به عمق وجود آدمی است. دل بیدار من نمیتواند این بیتوجهی را تحمل کند.
هوش مصنوعی: هیچ کم فایدهتر از من وجود ندارد که حتی پیر فروش شراب هم به خاطر جام و لباس و دستار من به من توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: تنها موضوعی که در سخن و درونم وجود دارد، عشق است. کلام من مانند آتش میجوشد و مانند سنگ و آهن حرارت ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: دست دریا مانند پنجههای مرجانی میشود و وقتی مژگان گوهربار من بالا میآید، لرزشی به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: صائب در این بیت به احساسات دلزده و تب و تاب خود اشاره میکند. او در حالی که در کنار بستر بیماری است، شمعی را میبیند که گرمایی خاص دارد و این گرما به او یادآوری میکند که درد و رنجش هنوز ادامه دارد. در واقع، او حس میکند که شمع نمیتواند به بهبود حالش کمک کند و تنها شراب تلخ و دردناک عواطفش را با یادآوری بیمار بودنش پر میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر
چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت
بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود
[...]
هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من
خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست
ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من
هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است
[...]
چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
[...]
بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
از خدای خود نترسد چون کند آزار من
سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم
تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من
کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی
[...]
چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من
پسته خندان شود لب بسته از گفتار من
دامن فکر من است از دامن گل پاکتر
چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.