دل بی غبار از لب خاموش می شود
از جوهر آب آینه خس پوش می شود
بی مغز را کند دهن بسته مغزدار
خوان تهی نهفته به سرپوش می شود
در هر کجا فسانه چشم تو سر کنند
چشم غزال، خواب فراموش می شود
از صبح اگر خموش شود شمع دیگران
روشن دلم ز صبح بناگوش می شود
گردش ز جا نخیزد اگر خاک ره شود
هر کس که از خرام تو مدهوش می شود
بار سلاح عاریه مردان نمی کشند
دریا ز موج خویش زره پوش می شود
تلخی که نوش جان کنی آن را، شود شکر
نیشی که در جگر شکنی نوش می شود
می حسن را ز پرده شرم آورد برون
گل در شکفتگی همه آغوش می شود
چون آب ازانفعال فرو می رودبه خاک
سروی که با نهال تو همدوش می شود
صائب خموش باش که در مجلس شراب
می عاجز از پیاله خاموش می شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل در سواد زلف تو بیهوش می شود
در شب چراغ آینه خاموش می شود
دل با خیال او چو هم آغوش می شود
یک گل نچیده است که بیهوش می شود
آن را که همچو آینه افتد برو نظر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.