گنجور

 
صائب تبریزی

زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم

دلی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم

شکایت می کنم از یار و امید وفا دارم

به این بیگانگی چشم نگاه آشنا دارم

برید از سایه خود سرو و افتاد از قفای او

عنان دل چسان محکم من بی دست و پا دارم

مزن ای شکر بی شرم لاف پاکدامانی

که من چون نیشکر صد جا سر بند ترا دارم

اگر چه خاکسارم، آسمان را گوش می مالم

به این پستی عجب دستی بلندی در دعا دارم

ز فکر خنجر مژگان او بیرون نمی آیم

اگر در سایه بیدم به زیر تیغ جا دارم

خبر شرط است ای دشمن ز خاک آستان او

مکن کوتاه پایم را که دستی در دعا دارم

به مخمل دستگاهان خواب شیرین تلخ می سازد

شکر خوابی که من بر روی فرش بوریا دارم

نسیم کاروان مصرم ای پوشیده بینایی

در بیت الحزن بگشا که بوی آشنا دارم

خدا فرصت دهد در دامن محشر فرو ریزم

گرههایی که در دل از تو ای بند قبا دارم

گذشت آن شاخ گل، نگرفت بیتابانه دامانش

دل پر حسرتی صائب ز تقصیر صبا دارم

 
 
 
صائب تبریزی

چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم

که بر گل می خرامم خاراگر در زیر پا دارم

کنار شوق من چون موج آسایش نمی داند

به دریا می روم دست و بغل تا دست و پا دارم

اگرچه در ته یک پیرهن با ماه کنعانم

[...]

فیاض لاهیجی

لبی پرشکوه از یاران بی‌مهر و وفا دارم

دلی صد پاره از زخم زبان آشنا دارم

به حال چون منی کافر به کافر رحم می‌آرد

چه دارید ای مسلمانان به من، من هم خدا دارم

گرو با چاره می‌بازم به درد خویش می‌سازم

[...]

جویای تبریزی

نه از بیگانه چشم مردمی نه زآشنا دارم

غم عالم ندارم تکیه بر ذات خدا دارم

چه شد گر از جفایش رفت بر باد فنا خاکم

هنوز از بی وفایی های او چشم وفا دارم

چو مویی گشت جسم در هوای زلف مشکینش

[...]

حزین لاهیجی

به ره سربسته مکتوبی از آن مهرآشنا دارم

گل نشکفته ای در دامن باد صبا دارم

به تن مشت استخوانی توشهٔ راه فنا دارم

یک انبان آرد با خود زاد راه آسیا دارم

ثبات عهد گل، بر دور عیشم خنده ها دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه