گنجور

 
صائب تبریزی

سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم

مردم از بس که پی آتش سودا رفتم

منم آن سیل که صد بار شدم زیر و زبر

تا از این وادی خونخوار به دریا رفتم

سرمه گردید نفس در جگر سوخته ام

تا به کنه دل خود همچو سویدا رفتم

می زدم جوش طرب در دل خم چون می ناب

به چه تقصیر به پیمانه و مینا رفتم؟

عرق سعی به مقصود رسانید مرا

بر بساط گهر از آبله پا رفتم

این زمان راه به پای دگران می سپرم

من که صد بادیه را سلسله بر پا رفتم

(جلوه گل نزند راه تماشای مرا

من که از کار ز حسن چمن آرا رفتم)

(درد عشق است خداداد، و گر نه صد بار

من بیچاره به دریوزه دلها رفتم)

 
 
 
صائب تبریزی

به فلک از تن خاکی چو مسیحا رفتم

از دل خم به پریخانه مینا رفتم

سیدای نسفی

چهره افروخت چو گل بهر تماشا رفتم

جلوه یی کرد که چون سرو من از جا رفتم

از غمش مردم و پا بر سر خاکم ننهاد

گردبادی شدم و دامن صحرا رفتم

عشق را خواستم و دست ز عالم شستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه