از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است
این بار جنون سخت به من تنگ گرفته است
در پنجه شیرست رگ و ریشه جانم
تا شانه سر زلف تو در چنگ گرفته است
زان چهره گلرنگ خط سبز دمیده است؟
یا آینه بینش من زنگ گرفته است
ایام حیاتم شب قدرست سراسر
تا دل ز من آن طره شبرنگ گرفته است
خون می خلدم در جگر از رشک چو نشتر
تیغ تو ز خون که دگر رنگ گرفته است؟
چون گوشه نگیرم ز عزیزان، که مکرر
از آب گهر آینه ام زنگ گرفته است
تاب سخن سخت ز معشوق ندارد
صائب که مکرر ز هوا سنگ گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از شدت دلتنگی و جنون ناشی از عشقش میگوید. او احساس میکند که در فشار و درد ناشی از عشق، به طرز سنگینی گرفتار شده است. جانش همچون رگ و ریشهای در چنگ شیر است و زلف معشوقش او را به شدت درگیر کرده است. همچنین، زیبایی معشوق و تأثیر آن بر وجودش را توصیف میکند و شبهای زندگیش را همچون شب قدر میداند که سرشار از غم و التهاب است. شاعر به رازی در دلش اشاره میکند که خون و حسادت او را آزرده کرده و نشان از درد عمیق او دارد. در نهایت، بیان میکند که به دلیل این احساسات، نمیتواند به راحتی از عزیزانش دور شود و پس از هر بار جدایی، احساس زنگ زدگی در قلبش به وجود میآید.
هوش مصنوعی: نمیتوانم خودم را از ناراحتی و فشار ذهنی رها کنم. این وضعیت به شدت برایم طاقتفرسا و سخت شده است. انگار از همه طرف تحت فشارم و نمیتوانم فرار کنم.
هوش مصنوعی: جان من در چنگال شیر قرار دارد، زیرا زلف تو به قدری قوی است که مرا به خود کشیده و گرفته است.
هوش مصنوعی: آیا خط سبزی که از چهره گلی رنگ برمیآید واقعیت دارد؟ یا شاید من، به خاطر عدم توانایی خود در دیدن، نمیتوانم آن را درست درک کنم؟
هوش مصنوعی: زندگیام مانند شب قدر است و در این شب، تمام لحظات به یاد آن زیبایی است که از من دور شده است.
هوش مصنوعی: از شدت حسادت، جگرم به درد آمده و به شدت دردمند هستم؛ چون تیغ تو به خون من نیز مانند نشتر زده است و حالا رنگی دیگری به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی از عزیزان دور شوم، به یاد آنها دلم غمگین میشود و مثل آینهای که با آب و گوهری پاک میشود، دلم از غم و زنگار دوری پر شده است.
هوش مصنوعی: صائب نمیتواند تحمل صحبتهای سخت و تلخ معشوق را داشته باشد، زیرا که بارها از عشق و اشتیاق خود آسیب دیده و رنج برده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته است
برما شکرین لعل تو، پر تنگ گرفته است
ترسم ندهد حصه به اعضای دگر هیچ
دل، درد تو را سخت ببر تنگ گرفته است
باشد غرضش دل، که ز ابرو مژگانست
[...]
اطراف رخت را خط شبرنگ گرفته است
افسوس که آن آینه را زنگ گرفته است
هر سو نگرم تیر جفایی به کمین است
خوش در سر بخت دل ما تنگ گرفته است
از دیر خرامیدن تیرت عجبی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.