کریم اوست که خود را بخیل می داند
عزیز اوست که خود را ذلیل می داند
درین محیط چو غواص هر که محرم شد
نفس کشیدن خود قال وقیل می داند
کسی که آتش خشم و غضب فرو خورده است
میان شعله حضور خلیل می داند
خوشم به گریه خونین که آن بهشتی روی
سرشک تلخ مرا سلسبیل می داند
ازین سیاه درونان به اهل دل بگریز
که کعبه چاره اصحاب فیل می داند
کبودی رخ خود را زسیلی اخوان
عزیز مصر به از رود نیل می داند
سفینه ای که به گل در کنار ننشسته است
چه قدر بادمراد رحیل می داند
ز چرخ کام به شکر دروغ نتوان یافت
که راه حیله سایل بخیل می داند
زبان راه بیابان اگر چه پیچیده است
به صد هزار روایت دلیل می داند
امید رحم ز خورشید طلعتی است مرا
که خون شبنم گل را سبیل می داند
دلی که محرم اسرار غیب شد صائب
نسیم را نفس جبرئیل می داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.