اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید
کجا از عهده خواب گران من برون آید؟
زهی غفلت که با این زشت کاری چشم آن دارم
که یوسف از غبار کاروان من برون آید
پر پروانه گردد پرده گوش آسمانها را
زلب چون ناله آتش عنان من برون آید
نفس چون مشک سوزد در جگر وحشی غزالان را
به قصد صید چون ابر و کمان من برون آید
نگه چون اشک گردد آب در چشم تماشایی
به این شرم و حیا گر دلستان من برون آید
رگ خامی سراسر می رود چون رشته در جانم
اگر چون شمع آتش از دهان من برون آید
زجوش گل رگ لعل است هر خاری زدیوارم
تماشایی چسان از بوستان من برون آید؟
زمغز خاک از شوق خدنگ آن کمان ابرو
گریبان چاک چون صبح استخوان من برون آید
حلاوت می چکد چون طوطیان صائب زگفتارم
به دل چسبد حدیثی کز زبان من برون آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و دردهای درونی شاعر میپردازد. شاعر بیان میکند که اگر طوفان احساساتش شدت بگیرد، نمیتواند آرامش خود را حفظ کند. او از غفلت و زشتیهایی که در عشق دارد صحبت میکند و آرزو میکند یوسف (نماد زیبایی و عشق) از غبار تلخی زندگی او بیرون آید. احساساتی چون هوس، غم، و شوق در این شعر به تصویر کشیده میشود، و شاعر به زیبایی و عمق احساساتش اشاره میکند که از زبانش مانند عسل و آتش فوران میکند. در کل، این شعر تجلی احساسات پیچیده و عمیق انسانی است.
هوش مصنوعی: اگر اشکهای من مانند طوفانی بیرون بیاید، هیچکس نمیتواند از پس خواب عمیق و سنگین من برآید.
هوش مصنوعی: چه بیخبری است که با این کار زشت، امیدوارم یوسف از غبار کاروان من خارج شود.
هوش مصنوعی: پرهای پروانه مانند پردهای به آسمان جلوه میبخشد، و هنگامی که زبانههای آتش از دل من بیرون میزنند، نالهای را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: روح و جان چون عطر خوشی به دل وحشی و غزالان میسوزد، و من همچون باران و کمان، به سوی هدف میشتابم.
هوش مصنوعی: وقتی نگاهی میاندازی، اشکها به گونهای در چشمانت میدرخشند که مانند آب زلال میشوند. این شرم و حیا که در وجودت هست، باعث میشود که دل من به وجد بیاید و از دلنوازیت بیرون آید.
هوش مصنوعی: رگ خامی که در وجودم است، مانند رشتهای که در جانم جاری است، به شدت میسوزد. اگر شعلهای مانند شمع از دهان من خارج شود، این آتش و حرارت بیشتر نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: از جوش و خروش گل، رگهای لعل به وجود میآید و هر خاری که به دیوار وجودم زدی، مثل یک تماشاچی است. چگونه ممکن است آنچه از بوستان من است، به بیرون برود؟
هوش مصنوعی: از دل خاک، به خاطر اشتیاق تیر کمان ابروی تو، لباس من پارهپاره میشود. مانند صبح که استخوانهای من از زیر خاک بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: حلاوت کلامم مانند طوطیها جاری میشود و صحبتهایم به دل شنونده مینشیند، مانند داستانی که از زبانم بیان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به گل گشت چمن چون گلستان من برون آید
به همراهی او اشک روان من برون آید
فغان من برون آید چو گیرم نام او، ترسم
که ناگه جان من هم با فغان من برون آید
چو در محشر بهم آرند خاک هر کس از هر جا
[...]
مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید
شراری از لب آتش فشان من برون آید
زبان آتشین خواهد گزید، از شرمساری ها
به دعوی، شمع اگر با استخوان من برون آید
کلامش خون و بویش درد و رنگش لاله گون باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.