گنجور

 
صائب تبریزی

شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است

دست ز کار رفته اهل توکل است

چون عاشقی کند به دل جمع عندلیب؟

در گلشنی که غنچه پریشانتر از گل است

نقش مراد دیده جوهرشناس ماست

چین جبین که جوهر تیغ تغافل است

زان خال عنبرین نتوان سرسری گذشت

هر نقطه زین صحیفه محل تأمل است

صائب درین زمانه نمکدان عشق را

شوری که مانده است همین شور بلبل است

 
 
 
مسعود سعد سلمان

بر گل مل آر خیز که وقت گل و مل است

گل عاشق مل است که مل قصه گل است

اکنون چرای آهو در دشت سنبل است

بر شاخ ها ز بلبل پیوسته غلغل است

امیر معزی

ای سروری‌ که قول تو چون وحی منزل است

کارت چون معجزات رسولان مُرسَل است

عالی دو آیت است علا و بها بهم

در شان دین و دولت تو هر دو منزل است

هر روز بر دوام دهد آفتاب نور

[...]

سراج قمری

در پیش من ز بهر طرب کوزهٔ مل است

و این هردو دست کردهٔ آهل در آمل است

گاهی حدیث من ز غزل‌های قمری است

گاهی سماع من ز نواهای بلبل است

گاهی ز بوی باده، در این دست عنبر است

[...]

اثیر اخسیکتی

لفظ الهی از ره اطلاق مشکل است

اینجا دگر نه معنی لاهوت حاصل است

همام تبریزی

مشتاب ساربان که مرا پای در گل است

در گردنم ز حلقه زلفش سلاسل است

تعجیل می‌کنی تو و پایم نمی‌رود

بیرون شدن ز منزل اصحاب مشکل است

شیرینی وصال چو بی‌تلخی فراق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه