تا کی ز دود غلیان دل را تباه سازی؟
این خانه خدا را تا کی سیاه سازی؟
تا کی برای دودی آتش پرست باشی؟
تا چند همچو حیوان با این گیاه سازی؟
تا چند شمع ماتم در بزم دل فروزی؟
هر دم که سربرآرد همرنگ آه سازی
لوح وجود انسان آیینه ای خدایی ا ست
این قسم مظهری را تا کی سیاه سازی؟
در یک شمار باشد جادو و دود، تا کی
این قسم جادویی را از دل پناه سازی؟
رنجی نبرده ای زان در سوختن دلیری
یک برگ را نسوزی گر یک گیاه سازی
خندید صبح پیری وقت سفیدکاری است
طومار زندگی را تا کی سیاه سازی؟
غلیان به کف ندارد جز اشک و آه چیزی
تا کی به اشک جوشی، تا کی به آه سازی؟
از ریشه گر برآری این برگ بی ثمر را
هر موی بر تن خود زرین گیاه سازی
هر دم که تیره نبود صبح گشاده رویی است
صبح وجود خود را تا کی سیاه سازی؟
گر ترک دودگیری، آیینه درون را
در عرض یک دو هفته روشن چو ماه سازی
وقت است وقت صائب کز دود لب ببندی
روشنگر دل خود ذکر اله سازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.