غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی
ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی
تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت
نروی سرزده در خواب پریشان کسی
نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را
که به امداد صبا رفت به قربان کسی
خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا
ندهد زحمت اندشه دامان کسی
می کشد هر نفس از شوق ز خویشم بیرون
نگه مست جفاپیشه آیان کسی
میوه باغ شکیب دل ما را دریاب
سیب صبرست که دورست ز دندان کسی
می برد باد صبا شب همه شب شهر به شهر
بوی پیراهن یوسف ز گریبان کسی
شور از کشور دلهای پریشان برخاست
نمکی تازه نکردم ز نمکدان کسی
قرص خورشید و مه ارزانی گردون باشد
نخورد همت ما نان جو از خوان کسی
عدم اولاست درین واقعه بیماری را
که به جان می کشدش منت درمان کسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و غمانگیز عاشقانه میپردازد. شاعر از درد جدایی و اشتیاقی که از دل بر میآید صحبت میکند و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند روح را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. اشاره به زیبایی چشمها و دلزدگی ناشی از عشق و نیز یادآوری خاطرات تلخ و خوشایند عشق و زندگی است. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که با وجود تمام این مشکلات و رنجها، عشق و شوق زندگی همچنان وجود دارد و در دل جاودانه میماند.
هوش مصنوعی: دل در خاک فرو رفته و از گریه کسی به شدت دلتنگ است، صدای نالهای به خاطر شوخیهای چشمان او میآید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خاطر کسی ناراحت نشوی، مانند برگ گل به آرامی در خواب کسی که بیخواب است، نرو.
هوش مصنوعی: من به آن ناتوانی و ضعف چهرهای که برای کمک به باد صبحگاهی به قربان کسی میرود، ارادت میورزم.
هوش مصنوعی: خون ما در وجود کسانی است که در روز قیامت برای دیگران زحمت و فکر و نگرانی ایجاد نمیکنند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از شوق، از خودم بیرون میروم و در این حال، مست و عاشق ایستادهام. کسی با ویژگیهای جفاپیشه در اینجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: میوهای که از صبر و شکیبایی به دست میآید را دریاب، چرا که میوهاش مانند سیب صبر است و برای رسیدن به آن باید صبر کرد زیرا هنوز در دسترس کسی نیست.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی در طول شب بوی خوش پیراهن یوسف را از گریبان کسی به شهرهای مختلف میبرد.
هوش مصنوعی: از دلهای ناآرام و پریشان، سر و صدایی برمیخیزد، اما من همچنان هیچ ماده جدیدی از نمکدان کسی نگرفتهام.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که وقتی ما به مقامهای بلندی دست مییابیم و به کامیابیهایی میرسیم، دیگر نیازی نداریم از نعمتهای دیگران استفاده کنیم. ما باید به توانمندیهای خود تکیه کنیم و از ظرفیتهای خود بهرهبرداری کنیم، تا بتوانیم مستقل و خودکفا باشیم.
هوش مصنوعی: در این اتفاق، عدم (نیستی) اصل است، چرا که بیماری که جان انسان را میگیرد، در انتظار درمان کسی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی
هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی
از نمکدان دهانت جگرم میسوزد
چند از شوق تو سوزد دل بریان کسی
اینچه ابرو و چه چشم اینچه دهان و چه لبست
[...]
بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسی
جان اگر نیست و گر هست تویی جان کسی
بر سر بنده ستمهای تو از حد بگذشت
شرمسارم ز کرمهای تو سلطان کسی
چاک شد جیب من، ای هجر، ز دست ستمت
[...]
من و از دور تماشای گلستان کسی
به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران
دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی
زیر بار سرم این دست بفرساید به
[...]
خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی
که نپیچیده نگاهش به رگ جان کسی
میوه خلد به کوته نظران ارزانی
دست امید من و سیب زنخدان کسی
به یکی بوسه که جان در تن عاشق آید
[...]
در دلم نیست به جز عهد تو پیمان کسی
چند بیداد کنی بر دلم ای جان کسی
کفر را سلسله جنبان مشو از بهر خدا
زلف بر هم چه زنی آفت ایمان کسی
گر بمیرم نکشم ناز طبیبان در عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.