گنجور

 
صائب تبریزی

غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی

ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی

تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت

نروی سرزده در خواب پریشان کسی

نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را

که به امداد صبا رفت به قربان کسی

خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا

ندهد زحمت اندشه دامان کسی

می کشد هر نفس از شوق ز خویشم بیرون

نگه مست جفاپیشه آیان کسی

میوه باغ شکیب دل ما را دریاب

سیب صبرست که دورست ز دندان کسی

می برد باد صبا شب همه شب شهر به شهر

بوی پیراهن یوسف ز گریبان کسی

شور از کشور دلهای پریشان برخاست

نمکی تازه نکردم ز نمکدان کسی

قرص خورشید و مه ارزانی گردون باشد

نخورد همت ما نان جو از خوان کسی

عدم اولاست درین واقعه بیماری را

که به جان می کشدش منت درمان کسی

 
 
 
اهلی شیرازی

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی

هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی

از نمکدان دهانت جگرم میسوزد

چند از شوق تو سوزد دل بریان کسی

اینچه ابرو و چه چشم اینچه دهان و چه لبست

[...]

هلالی جغتایی

بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسی

جان اگر نیست و گر هست تویی جان کسی

بر سر بنده ستمهای تو از حد بگذشت

شرمسارم ز کرمهای تو سلطان کسی

چاک شد جیب من، ای هجر، ز دست ستمت

[...]

وحشی بافقی

من و از دور تماشای گلستان کسی

به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی

در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران

دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

زیر بار سرم این دست بفرساید به

[...]

صائب تبریزی

خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی

که نپیچیده نگاهش به رگ جان کسی

میوه خلد به کوته نظران ارزانی

دست امید من و سیب زنخدان کسی

به یکی بوسه که جان در تن عاشق آید

[...]

فیاض لاهیجی

در دلم نیست به جز عهد تو پیمان کسی

چند بیداد کنی بر دلم ای جان کسی

کفر را سلسله جنبان مشو از بهر خدا

زلف بر هم چه زنی آفت ایمان کسی

گر بمیرم نکشم ناز طبیبان در عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه