گنجور

 
صائب تبریزی

با دهان خشک هرکس خندهٔ تر می‌زند

ساغر تبخاله‌اش پهلو به کوثر می‌زند

سیر چشمان را نسازد تنگدستی دربه‌در

حلقه خود را از تهی چشمی به هر در می‌زند

می‌کند خاکسترم در لامکان پرواز و شوق

همچنان بر آتشم دامان محشر می‌زند

شد ز سودا استخوان پهلوی من بس که خشک

گر کنم بستر ز سنگ خاره مسطر می‌زند

در زمان عقد دندان و لب جان بخش تو

در صدف‌ها پیچ و تاب رشته گوهر می‌زند

می‌فزاید حرص را نعمت که در دریای شهد

دست و پا مور حریص از بهر شکر می‌زند

آن که گل بر سر زند، غافل که هنگام زدن

دست را با شاخ گل یک بار بر سر می‌زند

چون علم در راستی هر کس سرآمد گشته است

بی‌محابا غوطه در دریای لشکر می‌زند

هرکه می‌گوید حدیث عشق با افسردگان

از تهی‌مغزی به خون مرده نشتر می‌زند

گرچه صائب بستر و بالین من از آتش است

مرغ روح من ز خامی همچنان پر می‌زند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سید حسن غزنوی

صبح ملک از مشرق اقبال سر بر می زند

نور خورشیدش علم بر چرخ اخضر می زند

هر نفس گردون غرامتهای دیگر می کشد

هر زمان دولت بشارتهای دیگر می زند

آسمان روی زمین را حسن جنت می دهد

[...]

امامی هروی

شاه انجم چون ز برج جدی سر برمی‌زند

شدت سرما دم از تأثیر اختر می‌زند

در سر گیتی سحاب از برف چادر می‌کشد

در رخ گردون غمام از برق خنجر می‌زند

فرش گیتی را بخار از یشم تزئین می‌دهد

[...]

ابن یمین

چون نبات از شکر میگونش سر بر میزند

عقل پندارد که طوطی بر شکر پر میزند

چون رقم پیدا شود از مشک بر کافور او

شام پنداری سر از حبیب سحر بر میزند

عارض او زیر خوی از تاب می گوئی مگر

[...]

سلمان ساوجی

چشم مخمور تو مستان را به هم بر می‌زند

شور عشقت، عاشقان را حلقه بر در می‌زند

دل همی نالد چو چنگ عشق تیز آهنگ او

در دل عشاق هر دم راه دیگر می‌زند

چشم عیارت به قصد خون خلقی، دم به دم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
خیالی بخارایی

ترک چشمت بی‌سپاه حُسن خنجر می‌زند

تا هنوز از جانب رویت چه سر بر می‌زند

دل که محبوس است بی‌روی تو در زندان غم

می‌گشاید چون خیال عارضت در می‌زند

ساغر می می‌زند بر شیشهٔ تزویر سنگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه