عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن
زر خالص را محابا نیست از بگداختن
روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان
می توانستم دو عالم را مسخر ساختن
آبرویی را که کردم صرف این بی حاصلان
آسیایی می توانستم به دور انداختن
رنگ یکتایی نگیرد رشته چون همتاب نیست
سازگاری نیست با ناسازگاران ساختن
آن که کار سهل ما را در گره انداخته است
می تواند کار عالم را به ابرو ساختن
سرکشان را مهربان خویش کردن مشک است
سهل باشد آسمان را بر زمین انداختن
از بهشت عدن صائب صلح کن با وصل یار
بر امید نسیه نقد عمر نتوان باختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارزش آن سخن میگوید. شاعر به این نکته اشاره دارد که عشق واقعی و صادقانه نسبت به آتش عشق نیاز ندارد و نمیتواند در برابر آن آسیب ببیند. او بیان میکند که زمان و تلاشهایی که صرف پرستش معشوق کرده، میتوانسته برای دستیابی به موفقیتهای بزرگتر صرف شود. همچنین، شاعر به این نکته اشاره میکند که نباید به کسب رضایت یا جلب توجه ناسازگار پرداخت، زیرا این کار بیفایده است. در نهایت، او به اهمیت عشق و همراهی با یار بر میگردد و به این نتیجه میرسد که نمیتوان زمان عمر را به امید چیزهای ناچیز هدر داد.
هوش مصنوعی: عاشق حقیقی هرگز درباره خطرات عشق و درد ناشی از آن فکر نمیکند؛ او از سختیها و چالشها نمیترسد و با اشتیاق به راه خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: در گذشته زمانی را صرف دل باختگی و شیفتگی به معشوقان کردم که اگر آن زمان را صرف هدفهای بزرگتر میکردم، میتوانستم به چیرگی بر تمام جهان نائل آیم.
هوش مصنوعی: من میتوانستم آبرویم را برای کارهایی بیفایده صرف نکنم و آن را به راحتی دور بیندازم.
هوش مصنوعی: رنگ یکتایی به دست نمیآید اگر رشتهای وجود نداشته باشد، چرا که نمیتوان با کسانی که سازگار نیستند، ارتباط برقرار کرد.
هوش مصنوعی: کسی که توانسته است کار ساده ما را به مشکل بیندازد، میتواند با یک اشاره کارهای بزرگ و پیچیده را به آسانی انجام دهد.
هوش مصنوعی: مهربان کردن افراد سرکش کار آسانی نیست، مانند این است که بخواهیم آسمان را به زمین بیندازیم.
هوش مصنوعی: در بهشت عدن با محبوب خود صلح و دوستی برقرار کن، چون امیدوارم که بتوانی عمر خود را بیهوده از دست ندهی و هر لحظهاش را گرامی بداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی تواند هرکس از خود عاشقی بر ساختن
لافِ مُشتاقی زدن معشوق را نشناختن
شرطِ شوقِ دوستانِ بیغرض دانی که چیست
نام و ننگ و مال و ملک و جسم و جان درباختن
بیخبر تا کی زهستی لاف دینداری زدن
[...]
گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن
خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن
گفته ای چو نی ز غم کو هر شبی مهمان تست
می خورم غم تا دمی با او توان پرداختن
در طریق شب نشینان عاشقی دانی که چیست
[...]
ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن
کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن
غمزهات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی
میتواند کم به بسمل ساختن پرداختن
هرکه را زخمی زدی سر در قفای او منه
[...]
شمه ای از حیرت عشق است دل پرداختن
با هزار آیینه در کف خویش را نشناختن
غنچه از من یاد دارد در حریم بوستان
از همه روی زمین با گوشه دل ساختن
گر مجرد سیرتی، چون دار می باید ترا
[...]
آن کمان ابرو کند چون میل تیر انداختن
ناوک او را نشان میباید از جان ساختن
سروران چون گو به پای توسنش بازند سر
چون کند آن شهسوار آهنگ چوگان باختن
داد مظلومان بده تا چند ای بیدادگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.