گنجور

 
صائب تبریزی

چون طفلان کس به هر افسانه تا کی واکند گوشی؟

کند پرپنبه غفلت اگر پیدا کند گوشی

زبان مصرع پیچیده اسرار فهمیدن

ز گوش سرنمی آید مگر دل وا کند گوشی

سیه شد پرده گوشم چو برگ لاله، می خواهم

دم گرمی که از نور سخن بینا کند گوشی

ز بی پروایی همصحبتان چون غنچه خاموشم

دهانی پر سخن دارم اگر پروا کند گوشی

شرر می ریزد از تیغ زبان چون تیشه عاشق را

دلی از سنگ می باید به درد ما کند گوشی

به آسانی درین دریا سخن چون مستمع یابد؟

که گوهر را شود دل آب تا پیدا کند گوشی

حباب ساده دل بیجا دهن پرباد می سازد

به گفت وگوی هر بی مغز کی دریا کند گوشی؟

تواند بی تائمل یافت راز سینه خم را

زبان فهمی اگر بر قلقل مینا کند گوشی

کسی را می رسد شاهی که گر موری سخن گوید

به انداز شنیدن چون سلیمان وا کند گوشی

کف دعوی چو صبح کاذب از لب پاک می سازد

به جوش سینه عاشق اگر دریا کند گوشی

زبان نکته پردازی است هر خاری درین گلشن

چگونه فهم حرف یک جهان گویا کند گوشی؟

به انشای سخن صائب عبث چون غنچه می پیچی

که را داری ز اهل دل به این انشا کند گوشی؟

 
 
 
نظیری نیشابوری

ازین مجلس نمی خیزد دمی کاحیا کند گوشی

پیاله چشم بگشاید صراحی واکند گوشی

گران شد حسن شمع از بذله سنجان مطربی خواهم

که از تحریر گلبانگ غزل گویا کند گوشی

اگر می در خروش آید دم مطرب به جوش آید

[...]

حزین لاهیجی

نوای پرده سوزم، از کجا پیدا کند گوشی؟

زبان فهمی نمی یابم، که از دل وا کند گوشی

نمک ریزد به دامن داغ دل را پرده ی گوشش

اگر بلبل به این گلبانگ شور افزا کند گوشی

زبان ای خامهٔ شیرین نوا، خامش چرا داری؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه