دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد
که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد
مکن پهلو تهی از ما که خورشید بلند اختر
به ماه نو اگر پهلو دهد لاغر نمی گردد
چه پروا دارد آن مغرور از طوفان اشک ما؟
زدریا دامن خورشید تابان تر نمی گردد
چه داند عاشق حیران عیار حسن جانان را؟
نگاه از چشم قربانی به مژگان برنمی گردد
سپهر سنگدل آسوده است از دود آه ما
که آب از دود گرد دیده مجمر نمی گردد
قضای آسمانی می کند اجرای حکم خود
برات خط به شمشیر تغافل برنمی گردد
رقیب از بزم وصل ا مرا بیهوده می راند
سپند شوخ بار خاطر مجمر نمی گردد
زفکر آن لب میگون نمی آیم برون صائب
به گرد خاطر مخمور جز ساغر نمی گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق و درد عاشقانه اشاره میکند. او میگوید که دل عاشق هرگز به یار قدیمی خود برنمیگردد، زیرا زیبایی و ارزش واقعی در درون خود نهفتهاند. او تأکید میکند که حتی اگر خورشید و ماه نزدیک هم شوند، یکی لاغر نمیشود و دیگری بزرگتر نمیگردد. همچنین، عشق و حسرت عاشق نمیتواند بر دلهای مغرور تأثیری بگذارد. شاعر به این نکته اشاره میکند که تفکرات عاشقانه هرگز از ذهن عاشق بیرون نمیروند و او به زیبایی معشوقش فکر میکند. در نهایت، شاعر به این واقعیت میپردازد که گاهی اوقات استرس و درد عاشقانه فرایندی طبیعی است که نمیتواند تغییری در سرنوشت و قضاوت آسمانی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: دل عاشق به خاطر رفتار ناپسند محبوب قدیمیاش از او دل نمیکند، زیرا مانند جواهر که با آب و رنگ تغییر نمییابد، احساسات واقعی او نیز تحت تأثیر این سختگیریها قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: از کنار ما دور نشو، زیرا اگر خورشید در کنار ماه قرار گیرد، ماه لاغر نمیشود.
هوش مصنوعی: آن مغرور به هیچ وجه به اشک های ما اهمیت نمیدهد. دامن خورشید در دریا هیچگاه زیباتر و باشکوهتر نمیشود.
هوش مصنوعی: عاشق سرگردان چطور میتواند زیبایی محبوبش را درک کند؟ نگاهی که از چشم قربانی برمیآید، هرگز به مژههای محبوبش بازنمیگردد.
هوش مصنوعی: آسمان بیرحم و بیتوجه به درد و غم ماست، زیرا حتی اشکهایمان هم تاثیری بر آن ندارند و بهسختی میتوانند تغییراتی در وضعیت ما ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: سرنوشت آسمانی حکم خود را به انجام میرساند و اساساً نمیتوان با بیتوجهی یا غفلت از آن صرف نظر کرد.
هوش مصنوعی: رقیب به سراغ من میآید و مرا از خوشیهای وصال دور میکند، اما در حقیقت، کلام بیاساس و بیاهمیتی میزند که هیچ چیز نمیتواند روح شاد من را مانع از خوشی کند.
هوش مصنوعی: از فکر آن لب زیبا بیرون نمیآیم، صائب. جز ساغر، که نشاندهنده سرمستی و مستی است، هیچ چیز دیگری در فکر و خاطر من نمیگنجد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خط از خون مانع آن غمزه کافر نمی گردد
زبان شمشیر را پیچیده از جوهر نمی گردد
بلایی نیست چون افسردگی دلهای روشن را
نمی گردد یتیم این قطره تا گوهر نمی گردد
از ان از گرد عصیان رو نمی تابم که آیینه
[...]
دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگردد
که گوش ماهی از فریاد دریا کر نمیگردد
ز شغل خویش گو نالند کم، این اهل منصبها
که هرکس پای درد سر ندارد، سر نمیگردد
به سر عشق جهانپیما نگردد سنگینپا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.