غوطه در دریا دهد آتشعنانی آب را
رزقِ خاکِ مرده میسازد گرانی آب را
زنگ بندد تیغ چون بسیار مانَد در نیام
مانع است از سبز گردیدن روانی آب را
سرعتِ سیلاب میگردد ز سنگینی زیاد
مانع از رفتن نمیگردد گرانی آب را
صاف کن دل را که بر خار و گلِ این بوستان
حُکمِ جاری باشد از روشنروانی آب را
چربنرمی پیشهٔ خود کن که بر روی زمین
سبز میگردد سخن از ترزبانی آب را
از شکایت نیست گر آهی کشم در زیرِ تیغ
گَرد میخیزد به هر جا میفشانی آب را
تیرهبختی نیلِ چشمزخمِ جانِ روشن است
در سیاهی بیش باشد زندگانی آب را
چشمِ دلسوزی مدار از همرهان روزِ سیاه
کز سکندر خضر مینوشد نهانی آب را
خاکساران، فیض بیش از آبِ رحمت می برند
در زمینِ پست باشد خوشعنانی آب را
نشأه حسن این قَدَر سرشار هم میبوده است؟
میشود صهبا به لب تا میرسانی آب را
سختیِ ایام کرد از کاهلی جان را خلاص
سنگلاخ آورد بیرون از گرانی آب را
خامشان را میشود از غیب پیدا ترجمان
میشود ماهی زبان از بی زبانی آب را
مِی پرستی میرساند خانهٔ تن را به آب
در عمارت ره مده تا میتوانی آب را
می کند کثرت جهان در چشمِ روشندل سیاه
تیره میسازد هجومِ کاروانی آب را
دست نتوان شست صائب زود از روشندلان
در گِره بندد گُهر از قدردانی آب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.