به قتل من چنان بیتاب آن شمشیر میآید
که از جوهر به گوشم ناله زنجیر میآید
ز توحید آنچنان مستم که از هر جنبش خاری
به گوش من صدای خامه تقدیر میآید
اگرنه پیچ و تاب درد کوته سازد این ره را
چه از ایوار میخیزد، چه از شبگیر میآید؟
به چشم کم مبین در قامت خم گشته پیران
کز این پشت کمان کار دم شمشیر میآید
نپردازد به سیر باغ جنت، دیدهٔ حقبین
که مهمان از سر خوان کریمان سیر میآید
نباشد حسن از حال گرفتاران خود غافل
که از خلخال لیلی نالهٔ زنجیر میآید
چه صورت دارد از بیهودهگردی منع من کردن؟
که عکس من برون زآیینهٔ تصویر میآید
نشد باز از دم گرم بهاران عقده از کارم
چه کار از بر گریز ناخن تدبیر میآید؟
به حیرانی توان شد کامیاب از چهرهٔ خوبان
که حفظ صورت از آیینهٔ تصویر میآید
نگردد تیرباران ملامت سنگ راه من
نیستان کی برون از عهده این شیر میآید
مدان از سخت جانی گر نمردم در فراق تو
که جان از ناتوانی بر لب من دیر میآید
ز کویش چون برون آیم، که سیلاب سبک جولان
به دشواری برون زان خاک دامنگیر میآید
غم روزی مخور صائب اگر از سیرچشمانی
که نعمت در رکاب چشمهای سیر میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال و احساساتی عمیق و گاه متضاد شاعر است. شاعر از دردی که ناشی از عشق و فراق است، سخن میگوید و به تأثیرات آن بر زندگی و روح خود اشاره میکند. او احساس میکند که تقدیر و سرنوشتش به شدت بر رفتار و حرکات او تأثیر میگذارد و غم و تنهایی از پای او نمیکاهد. شاعر به معضلاتی که عشق و انتظار برای محبوب ایجاد کرده، میپردازد و به تضاد بین زیبایی و رنج اشاره میکند. او همچنین از ناتوانی خود در فرار از این وضعیت میگوید و تأکید میکند که حتی در سختیها، آرزوی دیدن محبوب همچنان در دلش زنده است. در نهایت، شاعر به امید و آرزو برای بهتر شدن اوضاع و لذت بردن از زیباییهای زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شمشیر به گونهای به سوی من میآید که با هر حرکتش صدای ناله زنجیر در گوشم میپیچد، انگار که در انتظار مرگم لحظهشماری میکند.
هوش مصنوعی: از شدت عشق به یگانگی خداوند چنان سرمست و شادابم که هر حرکتی که در اطرافم اتفاق میافتد، به گوشم همان صدای سرنوشت و تقدیر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر درد و رنج زندگی را کم کند، چه تفاوتی دارد که آن را از کجا آغاز کنیم، آیا از بالای بلندی میافتیم یا از تاریکی شب میگذریم؟
هوش مصنوعی: به چشمانت کم نگاه کن و در قد و قامت افرادی که به نظر پیر و خمیده میآیند، نبین که ممکن است هنوز توانایی و قدرتی در آنها نهفته باشد که مثل کارد و شمشیر، کارایی و اثرگذاری دارند.
هوش مصنوعی: کسی که چشمش به حقایق و لطافتهای بالاست، به زیباییها و لذتهای باغ بهشت توجهی نمیکند، چون برای او مهمان سفره بزرگترمندان و نوازشهایشان سیراب و راضی وارد میشود.
هوش مصنوعی: از زیباییهای دنیا نباید غافل شد، به ویژه زمانی که دیگران در رنج و مشکلات به سر میبرند. حتی یک صدای نازک و بیصدا مانند زنجیر لیلی، نشاندهندهٔ درد و رنج برخی افراد است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانند من را از بیهودهگشتن منع کنند در حالی که تصویر من از آینه خارج میشود؟
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم از گرمای بهار به مشکلاتم تسلط پیدا کنم، چه کار میتوانم بکنم وقتی که راهحل مناسبی در دسترس نیست؟
هوش مصنوعی: در شگفتی میتوان به موفقیت رسید، به شرطی که از زیباییهای ظاهری دیگران بهرهمند شوی، چرا که نگهداری تصویر خوب در آینه به این زیباییها وابسته است.
هوش مصنوعی: در مسیر من، تیرهای ملامت و انتقاد نمیتوانند من را متوقف کنند. آیا کسی میتواند از پسِ چنین چالشی برآید؟
هوش مصنوعی: نمیتوانی از من سختجانی را قضاوت کنی اگر در دوری تو نمیرم، چون زندگی کردن برایم در این حالتی که ناتوانی دارم بسیار دشوار است و جانم به زحمت به لبم میآید.
هوش مصنوعی: وقتی از کوی او خارج میشوم، مانند سیلابی هستم که با سختی از خاکی که دامنگیر شده، بیرون میآید.
هوش مصنوعی: غم فردا را نخور صائب، زیرا نعمتها تنها برای چشمهایی که راضی و سیر هستند میآیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نرنجم گر به بالینم مسیحا دیر میآید
که میداند بر بیمار از جان سیر میآید
هوس هم جوش عشق آمد، وه چه ظلم است این
که روباه مزور همعنان شیر میآید
شهنشاهی به ملک دلبری در ترکتاز آمد
[...]
درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟
که آهو بیمحابا در پناه شیر میآید
دل بیدار میباید وصال زلف جانان را
ره خوابیده را طی کردن از شبگیر میآید
شده است از سوده الماس چون گنجینه گوهر
[...]
به صحرا آن کمانابرو پی نخجیر میآید
غزالان مژده! آن آهوی آهوگیر میآید
چو سوی صیدگاه آید، ز ذوق او غزالان را
صدای خندهٔ زخم از سر یک تیر میآید
درآ در حلقهٔ دیوانگان گر عافیت خواهی
[...]
چنانم بزم عشرت بیلبش دلگیر میآید
که موج باده در چشمم دم شمشیر میآید
ندانم بر زبان حرف که دارد کلک تقریرم
ولی دانم که بوی خون ازین تقریر میآید
به جرم از طاعتم امّیدواری بیشتر باشد
[...]
ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآید
رسیدن منزل دوریست، از شبگیر میآید
چنان با شورش دیوانگی آمیختم خود را
که خونم در شهادت از رگ زنجیر میآید
مشو از وعده آن سروقامت ناامید ای دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.