گنجور

 
صائب تبریزی

در سماع بی‌خودی چون دست بالا می‌کنم

کوچه‌ها در رود نیل چرخ پیدا می‌کنم

با سویدای دل از سیر فلک‌ها فارغم

گردش پرگار در مرکز تماشا می‌کنم

طور را گستاخی موسی بیابان مرگ کرد

من همان از سادگی عرض تمنا می‌کنم

بی‌خودی مرهم به داغ تنگدستی می‌نهد

هردو عالم را به یک پیمانه سودا می‌کنم

بادبان کشتی می می‌کنم سجاده را

با پری‌رویان مشرب سیر دریا می‌کنم

دامن اکسیر خرسندی به دست آورده‌ام

زهر اگر ریزند در جامم گوارا می‌کنم

مردم از مینا به ساغر باده می‌ریزد و من

از تنک‌ظرفی می از ساغر به مینا می‌کنم

تا به کی صائب عنان‌داری کنم سیلاب را

دست برمی‌دارم از دل رو به صحرا می‌کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

باز عید آمد بغل گیری مینا می‌کنم

از کجا یاری چو او خون گرم پیدا می‌کنم

پندگویان کهنه دیوارند و من سیلابشان

منعشان تا چند باید، رو به صحرا می‌کنم

همچو خار پا به جای خود کسی نگذاردم

[...]

صائب تبریزی

رشته جسم گران‌جان را ز سر وامی‌کنم

سر برون چون سوزن از جیب مسیحا می‌کنم

چون می نارس امید پختگی‌ها مانع است

در شکست خم دو روزی گر مدارا می‌کنم

آه آتشبار من در حسرت اسباب نیست

[...]

بیدل دهلوی

ای طرب وجدی که باز آغوش گل وامی‌کنم

بعد سالی چون بهار این رنگ پیدا می‌کنم

چار دیوار توّهم سدّ راه شوق چند

کعبه‌ای دارم به پیش‌، آهنگ صحرا می‌کنم

ساقی بزم نشاط امروز شرم نرگسی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
قصاب کاشانی

زآتش عشق تو در هرجا که مأوا می‌کنم

همچو بوی عود خود را زود رسوا می‌کنم

کم‌فضایی بین که مثل غنچه در گلزار دهر

همچو گل می‌پاشم از هم گر دلی وا می‌کنم

بی‌کسم چندان‌که جسم خویش می‌کاهم چو نی

[...]

ادیب الممالک

روزگاری شد که من تقلید دنیا می کنم

سینه پرشور و فغان سر پر ز سودا می کنم

اهل دنیا را درین دنیا تماشا می کنم

همچو موسی روی خود در طور سینا می کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه