گنجور

 
صائب تبریزی

ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست

اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست

مرو به مجلس می اگر به توبه می لرزی

سبو همیشه نیاید برون ز آب درست

به یک سفر نشود پخته آدمی هرگز

به یک مقابله کی می شود کتاب درست؟

ز سیل حوادث سر پا برهنه بیرون رفت

نشست هر که درین عالم خراب درست

دل درست ز دنیا نمی توان بردن

ز بحر چون به کنار اوفتد حباب درست؟

ازین که نسبت او کرده ام به ماه تمام

ندیده ام به رخ یار از حجاب درست

چه سود صبح وطن، سینه چاک غربت را؟

کتان پاره نگردد به ماهتاب درست

شکست لازم طرف نقاب افتاده است

ز فرهادها نبود فرد انتخاب درست

هزار شیشه شکست و درست شد صائب

نشد شکستگی دل به هیچ باب درست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جویای تبریزی

شکست رنگ نگارم شد از شراب درست

که ناتمامی ماه است زآفتاب درست

به بزم باده پرستان منم که همچو حباب

سبوی خویش برون آورم ز آب درست

به رنگ و بوی جهان دل مده که گردیده است

[...]

سعیدا

نگشت کار ز بخت سیاهتاب، درست

چو زلف شد همه کارم به پیچ و تاب درست

زگریه مردم چشم مرا زیانی نیست

ز دست موج نشد خانهٔ حباب درست

چرا به سلسلهٔ زلف خود ننازد او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه