گنجور

 
صائب تبریزی

کی غم مرا ز دل می احمر برآورد

صیقل چگونه ز آینه جوهر برآورد

آن را که هست در رگ جان پیچ وتاب عشق

چون رشته عاقبت ز گهر سربرآورد

از خوی آتشین تو هرجا سمندری است

انگشت زینهار ز هر پر برآورد

ز افتادگی غبار به دل ره مده که مور

عمرش تمام گردد اگر پر برآورد

خودبین مشو کز آب روان بخش زندگی

آیینه در به روی سکندر برآورد

چون آفتاب دولت دنیای زودسیر

هر روز سر ز روزن دیگر برآورد

قانع چو کهربا به پرکاه اگر شوم

صد چشم در گرفتن آن پربرآورد

پا در رکاب برق بود فصل نوبهار

صائب ز زیر بال چرا سربرآورد

 
 
 
سراج قمری

جایی که زلف کافر تو سر برآورد

گرد از نهاد مؤمن و کافر برآورد

شکر فراخ می شود آنجا که خنده ات

از تنگ شکرین تو شکر برآورد

اندر هوای شکر طوطی اساس تو

[...]

صائب تبریزی

روزی که خط سر از لب دلبر برآورد

از موج بال چشمه کوثر برآورد

با عشق حسن در ته یک پیرهن بود

آتش ز بال خویش سمندر برآورد

از سینه های گرم مجو آرزوی خام

[...]

قاآنی

شاهی کز آب قهرش آذر بر آورد

وز خاک تیره لطفش گوهر برآورد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه