نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست
چندین هزار دیده حیرانم آرزوست
دیگر نظاره رخ جانانم آرزوست
تا چند در سفینه توان بود تخته بند؟
چون موج، یک سراسر عمانم آرزوست
طوفان چه دست و پای زند در دل تنور؟
بیرون ز خویشتن دو سه جولانم آرزوست
تا خنده بر بساط فریب جهان کنم
چون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست
قانع به ریزه چینی انجم نیم چو ماه
از خوان آفتاب، لب نانم آرزوست
زین بوستان که پرده خارست هر گلش
چون غنچه جمع کردن دامانم آرزوست
چون مور اگر چه نیست مرا اعتبار خاک
مسند ز روی دست سلیمانم آرزوست
تا زین جهان مرده رهایی دهد مرا
یک زنده دل ز جمله یارانم آرزوست
رنج سفر ز ریگ بیابان فزونترست
وجه کفاف و کلبه ویرانم آرزوست
سنگین شد از کنار پدر خواب راحتم
چون ماه مصر سیلی اخوانم آرزوست
دربانی بهشت به رضوان حلال باد
آیینه داری رخ جانانم آرزوست
در چشم من سواد جهان خون مرده ای است
زین خون مرده چین دامانم آرزوست
بی آرزو دلی است، اگر مرحمت کنند
چیزی که از قلمرو امکانم آرزوست
صائب دلم سیاه شد از تنگنای شهر
پیشانی گشاد بیابانم آرزوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به آرزوها و longing های شاعر برای رسیدن به عشق و حقیقت اشاره دارد. او آرزو دارد که نه به تخت سلطنت و ثروت، بلکه به سالهای عاشقانه و خلوت با معشوق دست یابد. شاعر از حسرت دیدار چهره محبوب میگوید و به قدرت و زیبایی اشکها و خندهها اشاره میکند. او به زندگی ساده و بیتظاهر تمایل دارد و حتی از شرایط سخت و بیخانمانی نمیهراسد، چراکه آرزویش در جمع بودن با دوستان و معشوق است. در نهایت، او میخواهد به دنیایی از آرامش و رهایی از درد و رنج سفر برسد و دلی پر از آرزو و امید داشته باشد.
هوش مصنوعی: نه آرزویی دارم که به تخت جمشید برسم و نه به حکومت سلیمان، بلکه تنها چیزی که میخواهم، راهی به دل محبوبم است.
هوش مصنوعی: هزاران چشم حیرتزده دارم و تنها آرزوی من این است که دوباره چهره محبوبم را نگاه کنم.
هوش مصنوعی: چقدر میتوان در این کشتی در بند باشم؟ آرزو دارم که مانند یک موج آزاد و بیپروا باشم.
هوش مصنوعی: طوفان چه قدرتی میتواند در دل تنور ایجاد کند؟ آرزوی من این است که بیرون از خودم دو یا سه بار ناآرامی و جنبش داشته باشم.
هوش مصنوعی: میخواهم با لبخندم به دنیا نشان دهم که فریب آن را نمیپذیرم و مثل صبحی روشن، به آرامش و شادی برسم. آرزومندم که همیشه لبخندی بر چهرهام باشد.
هوش مصنوعی: من از زرق و برقی که میشود در آسمان دید، راضیام و خواستهام تنها نانی است که با نور خورشید به دست بیاید.
هوش مصنوعی: در این باغی که پر از خار و بوته است، هر گلش را مانند غنچهای در آغوشم جمع کردن، آرزویی است برای من.
هوش مصنوعی: هرچند من مانند مور هستم و اعتبار زیادی ندارم، اما آرزو دارم که مانند سلیمان بر روی دست او نشسته و از عظمت و قدرت او بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که یک دل زنده از میان همه یارانم، مرا از این دنیای مرده آزاد کند.
هوش مصنوعی: سختی و زحمتی که در سفر و راه پیمایی وجود دارد، بیشتر از رنجی است که از راه رفتن روی شنهای بیابان میکشم. من آرزومند زندگی ساده و راحتی مانند یک کلبه ویران و متوسط هستم، که نیازم را برآورده کند.
هوش مصنوعی: خواب راحتی که از کنار پدر به من میرسد، سنگین و سنگینتر میشود، انگار ماه مصری به من نگاه میکند و من آرزو میکنم که برادرانم در کنارم باشند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آرزوی شاعر است که در بهشت با دسترسی به رضوان، معشوق خود را ببیند و بر زیبایی چهره او تکیه کند. به نوعی، شاعر احساس میکند که دیدن چهره محبوبش در آن مکان مقدس، نعمتی بینظیر و خواستهای عمیق است.
هوش مصنوعی: در چشمان من تصویری از کل جهان دیده میشود که پر از ناامیدی و حسرت است. از این حسرت، در دل من آرزویی بزرگ شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: دل بی آرزو مانند دلی است که اگر لطف کنند، چیزی را از آنچه که در دسترسش است بخواهد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تنگی و سختیهای شهر غمگین و تاریک شده است، و آرزو دارم که در فضایی باز و آزاد مانند بیابان زندگی کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
من رفته از میانه و او در کنار من
[...]
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
[...]
جانا بیا که صحبت جانانم آرزوست
جامی ز باده لب خندانم آرزوست
از زاهدی و زهد ریائی دلم گرفت
می خوارگی و مجلس رندانم آرزوست
در پای گل میان چمن جام می بکف
[...]
یک جرعه می زساغر جانانم آرزوست
سر مستئی زمیکده جانم آرزوست
پائی زدم بدنیی و پائی به آخرت
نی این مرا فریبد و نه آنم آرزوست
از هر دو کون بی خبر و مست بندگی
[...]
تلقین حجت از لب جانانم آرزوست
من کافر محبتم، ایمانم آرزوست
کمتر نیم ز شبنم حیران درین چمن
یک چشم، دیدن رخ جانانم آرزوست
چون بهله خاطر از کف بی حاصلم گرفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.