تماشای بتان از چشم خون بسیار میآرد
نگاه گرم آخر آه آتشبار میآرد
نیم طوطی که با آیینه باشد روی حرف من
مرا چشم سخنگو بر سر گفتار میآرد
در آن گلشن که من دست تصرف در بغل دارم
گل از شوخی شبیخون بر سر دستار میآرد
مبر ز اندازه بیرون صحبت یاران یکدل را
که صحبت چون مکرر شد ملالت بار میآرد
زمین ریگ بوم حرص سیرابی نمیداند
قناعت مرد را آبی به روی کار میآرد
به زیر گنبد دستار آخر پهن شد زاهد
تعین بر سر آدم بلا بسیار میآرد
نفس فهمیده زن تا برخوری از زندگی صائب
که خرج بیتأمل تنگدستی بار میآرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تاثیرات نگاه و حضور معشوق سخن میگوید که میتواند شادی و درد را به همراه داشته باشد. او با اشاره به زیباییهای دنیا و تعاملات اجتماعی، به خطر ملالت در گفتگوها اشاره میکند و هشدار میدهد که اگر صحبتها تکراری شوند، خستهکننده خواهند شد. همچنین، شاعر به اهمیت قناعت و سادهزیستی میپردازد و میگوید که حرص و ولع باعث نارضایتی میشود. در نهایت، او به چالشهای زندگی و دشواریهای مالی اشاره میکند که ممکن است انسان را به تنگدستی برساند.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به معشوقان، با وجود اینکه در دل حسرت و درد وجود دارد، در نهایت منجر به ایجاد احساسات شدید و آتشین میشود.
هوش مصنوعی: اگر طوطیای که به آیینه نگاه میکند، باشد، حرف من را با چشمی سخنگو بیان میکند.
هوش مصنوعی: در آن باغی که من قدرت تصرف دارم، گل به خاطر شوخیهایش بر سر دستار پرتاب میکند.
هوش مصنوعی: از حد خود فراتر نروید و در صحبت با دوستان یکدل زیادهروی نکنید، زیرا وقتی گفتگو تکرار شد، خستهکننده میشود.
هوش مصنوعی: زمین بیابانی که تشنه است و حریص، نمیتواند خوشحالی و قناعت مردی را که سیراب شده، درک کند و به همین خاطر بر روی او فشار میآورد.
هوش مصنوعی: زاهد با تعصب و سختگیری خود، به زیر گنبدی که نماد دنیا و زندگانی است، پا گذاشته و بر سر آدمی که در معرض بلاها و مشکلات بسیار است، بار مسئولیت میگذارد.
هوش مصنوعی: زن به خوبی درک کرده است که اگر در زندگی با صبر و حوصله برخورد نکند، مشکلات مالی و تنگدستی به او فشار میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرشک لعل من حاصل گل آزار میآرد
گهر میریزم و سنگ ملامت بار میآرد
شکست از دیدهٔ بدخورد جامم این سزای او
که صحبت را ز خلوت بر سر بازار میآرد
شراب تلخ با محبوب سیماندام نوشیدن
[...]
کمال عاشقی حیرانی دیدار میآرد
چو آتش دیر میماند سمندر بار میآرد
تو درخواه از قضا چندان که فیروزی شود روزی
به بخت ار در ببندی اختر از دیوار میآرد
به هند خط جمال یار سودایی عجب دارد
[...]
بکن بیخ صبوری حسرت دیدار میآرد
چو میرد باغبان این نخل برگ و بار میآرد
کدورت میفزاید جام خاکی، حیرتی دارم
که این آیینه چون بینم بود زنگار میآرد
دلی دارم چنان بیگانه از عشرت که در گلشن
[...]
سر منصور بار آن تیغ بیزنهار میآرد
نهالی را که خون آبش بود سربار میآرد
به خورشید درخشان میرسد چون قطرهٔ شبنم
به این گلزار هرکس دیدهٔ بیدار میآرد
چونی هرکس در این وادی به صدق دل کمر بندد
[...]
گرفتم او گذاری بر سر بیمار میآرد
کجا دل طاقت حیرانی دیدار میآرد
ز راز دل حجاب عشق میبندد زبانم را
ترحم با منش هرگاه در گفتار میآرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.