گنجور

 
صائب تبریزی

در روز حشر سایه کوه گناه من

گردید از آفتاب قیامت پناه من

اندیشه از شکست ندارم که همچو موج

افزوده می شود ز شکستن سپاه من

گر ماه و آفتاب شود هر ستاره ای

روشن نمی شود شب بخت سیاه من

سوزد به ناتوانی من دل غنیم را

دود از نهاد برق برآرد گیاه من

نبود به ناز بالش مردم مرا نیاز

کز دست خود بود چو سبو تکیه گاه من

بر باد داد خرمن عمر من و هنوز

ساکن نمی شود نفس عمر کاه من

در چشمخانه بر در و دیوار می تند

از دورباش ناز تو تار نگاه من

کم نیست فیض گردش تسبیح من ز جام

مخمور مست می رود از خانقاه من

در وادیی که خلق نظر بسته می روند

باریک تر ز موی میان است راه من

هر چند می کشم می گلرنگ در لباس

گل می کند چو غنچه ز طرف کلاه من

در تنگنای سینه ازان خوی آتشین

چون موی زنگیان شده پیچیده آه من

چون شمع پیش پای نسیم اوفتاده ام

دست حمایت که شود تا پناه من

هر چند از حجاب ندارم زبان عذر

صائب بس است خجلت من عذرخواه من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

ای لعبت و بت و صنم و حور و شاه من

وی سوسن و گل و سمن و مهر و ماه من

ای جان دل عزیزتر از هر دویی و هست

ایزد بر این که دعوی کردم گواه من

ای دوست بی گناه مرا متهم کنی

[...]

امیر معزی

موی سیاه من به جوانی چو مشک بود

کافور شد به پیری مشک سیاه من

آورد روزگار ز پیری اثر پدید

بر روی پژمریده و پشت دوتاه من

هرگه ‌که من به سجده نهم روی بر زمین

[...]

خیالی بخارایی

تا رندی و نیاز نشد رسم و راه من

ضامن نگشت یار به عفو گناه من

طاعات را چه قیمت و عصیان چه معتبر

جایی که لطف دوست بود عذر خواه من

باشد که خواندم به عنایت گدای خویش

[...]

قدسی مشهدی

خموش می‌کند دلیر تماشای ماه من

من بعد، چشم آینه و دود آه من

تا چشم باز می‌کنم، از پیش رفته‌ای

چون شمع، کاش بر مژه بودی نگاه من

کوتاه بهترست شب ناامیدی‌ام

[...]

سحاب اصفهانی

از دست دادخواه اگر این است آه من

آه ار به داد من نرسد داد خواه من

بنشست هر که دید به رخسار ماه من

زآن طره ی سیاه به روز سیاه من

از بس دلم به ناله و افغان گرفته خو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه