گنجور

 
صائب تبریزی

به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید

درین محفل زچوب بید بوی عود می آید

مگر بال و پر همت به فریادم رسد، ورنه

چه قطع راه شوق از پای خواب آلود می آید؟

زتمکین تو صبح محشر از جا برنمی خیزد

تو گر قامت بر افرازی قیامت زود می آید

نبیند مرگ تلخ عاشقان را هیچ سنگین دل!

هنوز از بیستون فریاد دردآلود می آید

که خود را بر دل ما خاکساران می زند یارب؟

که آه از سینه چون زنبور خاک آلود می آید

گهر بر صفحه آیینه خود را چون نگه دارد؟

عرق از چهره صافش به دامن زود می آید

اگر دل را سبک خواهی، به لب مهر خموشی زن

که دود دل برون زین روزن مسدود می آید

کسی کاینجا نشوید چهره از اشک پشیمانی

به صحرای جزا با روی گردآلود می آید

زحیرانی همان در وادی سرگشتگی محوم

اگر پیشانیم بر کعبه مقصود می آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اسیر شهرستانی

غباری از طواف کعبه مقصود می آید

کز استقبال او خورشید گردآلود می آید

جواب خویش را پیش از نوشتن می توان دانست

اگر قاصد نباشد نامه ما زود می آید

به دامان گهر سودا نمودم دانه اشکی

[...]

سیدای نسفی

دماغ آشفتنی از بزم اهل جود می آید

ز شمع صحبت این قوم بوی دود می آید

نمی بینم با اهل جهان از بس که آهنگی

نوای مختلف از بزم چنگ و عود می آید

ز چشم امتیاز خلق نور معرفت رفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه