گنجور

 
صائب تبریزی

از خاکمال دام، پرم توتیا شده است

از مالش استخوان تنم رونما شده است

حال شکاف سینه و پیکان او مپرس

یک مشت استخوان، قفس صد هما شده است

داند چه قسم دولتی از دست داده ام

از دست هر که دامن پر گل رها شده است

یک آه دردناک به از طاعت دو کون

این شکر چون کنم که نمازم قضا شده است؟

صائب سفینه ای که زمامش به دست توست

هر تخته، لوح مشهد صد ناخدا شده است