آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد
کی تواند بیستون با پنجه فرهاد کرد؟
بنده مقبل به آزادی سزاوارست، لیک
بنده شایسته را چون می توان آزاد کرد؟
ناخن دخل حسودان با سخن هرگز نکرد
آنچه در زلف تو با دل شانه شمشاد کرد
درد بر من ناگوار از پرسش احباب شد
تلخ بر من عید را رسم مبارکباد کرد
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
شست دستش را به آب زندگی معمار صنع
خضر دیوار یتیمی را اگر آباد کرد
گرچه در آب و گل من عشق آبادی نهشت
می توان زین مشت گل بتخانه ها آباد کرد
این غزل را پیش ازین هر چند انشا کرده بود
صائب از روح فغانی دیگر استمداد کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل، شاعر به بیان احساسات عمیق و تأملاتی درباره آزادی، عشق، و دوستی میپردازد. او اشاره میکند که دستاوردهای بزرگ به سادگی به دست نمیآیند و مقایسهای بین آزادی بنده و قدرتی که بر سرنوشت او حاکم است میکند. همچنین به این نکته اشاره دارد که حسد و عداوت نمیتواند زیباییها را تحت تأثیر قرار دهد و شادی یک شخص میتواند تأثیر مثبتی بر دیگران داشته باشد. شاعر به مسأله حیات و سازندگی اشاره میکند و معتقد است که حتی در سختترین شرایط، میتوان از عشق و اراده برای ساختن دنیایی بهتر استفاده کرد. در پایان، او از الهام روحی که از دیگران میگیرد صحبت میکند.
هوش مصنوعی: آنچه که من با زحمت زیاد و با دشواری به دست آوردهام، چه کسی میتواند مانند فرهاد با توانایی خود کوه بیستون را بکند؟
هوش مصنوعی: بندهای که به آزادی متمایل است، لیاقت آن را دارد، اما چگونه میتوان بندهی شایستهای را آزاد کرد؟
هوش مصنوعی: حسودان هرگز نمیتوانند با کلمات خود لطمهای به تو بزنند، در حالی که دل من با زلف تو مانند شانهای نرم، به آرامی نوازش میکند.
هوش مصنوعی: درد و رنج من از سوالات دوستان به شدت افزایش یافته است، طوری که عید برایم تلخ و بیمزه شده و به جای اینکه شاد شوم، فقط احساس ناخوشایندی دارم.
هوش مصنوعی: همه چیز در جهان به هم ارتباط دارد و به هم وابسته است. کسی که دل یک نفر را شاد میکند، بر کل جهان تأثیر مثبت میگذارد و سبب خوشحالی آن عالم میشود.
هوش مصنوعی: دستش را در آب حیات شست و معمار خداوند، دیوار یتیمی را اگر ترمیم و آباد کرد.
هوش مصنوعی: هرچند من در ظاهرم از خاک و آب ساخته شدهام، اما عشق و آرزوهای بزرگ در درونم نهفته است؛ میتوان با همین مقداری که دارم، مکانهای زیبا و دلنشینی مثل بتخانهها را آباد کرد.
هوش مصنوعی: این غزل را صائب قبلاً نوشته بود، اما برای بهتر شدن آن از نیروی الهام دیگری کمک گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کجا بر نیکخواهان خار چون شمشاد کرد
دشمنان را کرد غمین دوستان را شاد کرد
خواسته چون کاه کرد و کلک را چون باد کرد
گنج ویران کرد و خان زائران آباد کرد
هم موالی را ز بند درد و غم آزاد کرد
[...]
آبروی ما فراق ماهرویی باد کرد
حسن او ما را ز بند عشق خویش آزاد کرد
لعل رخسار از برای آن شدم کز بهر ما
یاد او بر مسند اقبال ما را یاد کرد
رای هجران از پی آن کرد تا از گفتگوی
[...]
دست فیاض تو خاطرهها ز بند آزاد کرد
عدل معمارت درونهای خراب آباد کرد
هر که میخواهد که در عهد تو آزادی کند
اولش چون تیغ باید روی چون فولاد کرد
باد ازان دست چنار انداخت کاندر عهد تو
[...]
ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد کرد
گل نسیمت از صبا بشنید و دل برباد کرد
نخلِ قدّ دلکشت را بنده چون بسیار شد
از برای جان درازی سرو را آزاد کرد
مردمیهای رقیبت را فرامُش چون کنم
[...]
عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد
هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد
گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ صبوح
زاهد خلوت نشین را رخنه در اوراد کرد
شام عید از جان خود بی او ملالی داشتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.