تو دست افشانی جان را چه دانی؟
تو شور این نمکدان را چه دانی؟
تو چون خس رو به ساحل می کنی سیر
دل دریای عمان را چه دانی؟
ترا در سردسیر تن مقام است
بهار عالم جان را چه دانی؟
ترا پا در گل تعمیر رفته است
حضور کنج ویران را چه دانی؟
ترا بر نعمت الوان بود چشم
جراحت های الوان را چه دانی؟
ترا نشکسته در پا نوک خاری
عیار نیش مژگان را چه دانی؟
تو کز صور قیامت برنخیزی
اشارات خموشان را چه دانی؟
تو در آیینه محوی چون سکندر
مقام آب حیوان را چه دانی؟
تو در صید مگس چون عنکبوتی
شکار شیرمردان را چه دانی؟
رگ خواب ترا غفلت گرفته است
حضور صبح خیزان را چه دانی؟
تو دایم از غم رزقی پریشان
سر زلف پریشان را چه دانی؟
تو چون فرشی ز نقش خویش غافل
مقام عرش رحمان را چه دانی؟
گرفتم داغ ظاهر را شمردی
جراحت های پنهان را چه دانی؟
ترا غفلت جوال پنبه کرده است
صدای شهپر جان را چه دانی؟
ترا درد طلب از جا نبرده است
نشاط پایکوبان را چه دانی؟
به گرد خویش دایم می زنی چرخ
تو راز چرخ گردان را چه دانی؟
ترا با اطلس و مخمل بود کار
قماش گلعذاران را چه دانی؟
نیفتاده است از دست تو چیزی
تو حال خاک بیزان را چه دانی؟
ترا ننشسته بر رخسار گردی
صفای خاکساران را چه دانی؟
گرفتم در گهر صاحب وقوفی
بهای عقد دندان را چه دانی؟
به گوشت می رسد حرفی ز صائب
تو حال دردمندان را چه دانی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی نادانیها و غفلتهای انسان درباره واقعیات عمیق زندگی و معانی ارزشمند میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری از طبیعت و مفاهیم عرفانی، اشاره میکند که انسانها معمولاً از دردها، زیباییها و حقیقتهای پنهان زندگی غافل هستند. او به مخاطب یادآوری میکند که در حالی که ممکن است به ظواهر و مسائل سطحی توجه داشته باشد، باید به علوم و معنویات عمیقتری که در پس زندگی وجود دارد، توجه کند. این متن به نوعی هشدار به انسانهاست تا به دقت و آگاهی بیشتری در زندگی خود توجه کنند و از سطحینگری بپرهیزند.
هوش مصنوعی: تو چه میدانی که چگونه باید به زندگی نشاط و انرژی ببخشید؟ تو چه اطلاعی از لذت و زیبایی این راز و شگفتی داری؟
هوش مصنوعی: تو مانند علفی به ساحل میروی، اما نمیدانی دل دریای عمان چه حال و روزی دارد.
هوش مصنوعی: تو در سرما و سختی زندگی میکوشی و مقام خود را حفظ کردهای، ولی از لطافت و زیبایی بهار عالم جان، چه چیزی میدانی؟
هوش مصنوعی: تو در گل و لای گیر کردهای، اما نمیدانی چه خبر از این گوشهی ویرانه است.
هوش مصنوعی: چشم تو از زیباییهای مختلف پر شده است، اما نمیدانی که جراحتها و دردهای رنگارنگ چه معنایی دارند.
هوش مصنوعی: اگر تو را چیزی نشکسته و آسیب نزده، چطور میتوانی بفهمی که زخم نیش مژگان (چشمان زیبا) چه تاثیری میتواند داشته باشد؟
هوش مصنوعی: اگر تو از خواب قیامت بیدار نشوی، چگونه میتوانی نشانههای خاموش را درک کنی؟
هوش مصنوعی: تو مانند سکندر در آینه محو و ناپدید هستی، حالا چه میدانی که مقام آب حیات چه جایگاهی دارد؟
هوش مصنوعی: تو مانند عنکبوتی هستی که در دام مگسها افتادهای، اما چه میدانی از شکار شیرمردان؟
هوش مصنوعی: حضور افرادی که صبح زود بیدار میشوند و به کارهای خود میپردازند را نمیشناسی، چرا که غفلت تو از چیزهایی است که در درون خودت وجود دارد و باعث شده نتوانی به خوابهای عمیق خود توجه کنی.
هوش مصنوعی: تو همیشه از غم و نگرانی در مورد روزی نگران هستی، اما نمیدانی که چه بر سر موهای پریشان و نامنظمم آمده است.
هوش مصنوعی: تو مانند فرشی هستی که از نقوش و زیباییهای خود بیخبر است، چگونه میتوانی مقام بلند و والای رحمان را بشناسی؟
هوش مصنوعی: من فقط زخمهای آشکار را میبینم و تو از دردهای پنهان من هیچ نمیدانی.
هوش مصنوعی: غفلت تو مانند پنبۀ نرم و سبک، باعث شده که نتوانی صدای پرواز روح را بشنوی و درک کنی.
هوش مصنوعی: دردی که در پیِ خواستهات داری، تو را از شادی و خوشحالی دور نکرده است. تو چگونه میتوانی چنین چیزی را درک کنی؟
هوش مصنوعی: تو همیشه در حال چرخیدن و حرکت هستی، اما از راز و حکمت این گردش و سیر بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: تو که در دنیای نرم و لطیف زندگی میکنی و با پارچههای زیبا چون اطلس و مخمل سر و کار داری، چه میدانی از آن زیبایی و زحمتی که گُلفروشها در کارشان دارند؟
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از تو کم نشده است، تو اصلاً نمیدانی حال و روز خویش را.
هوش مصنوعی: شما که بر چهرهات نشانههای زیبایی و دلربایی دارد، چگونه میتوانی حال و ویژگیهای دلسوزی و پاکی خاکساران را درک کنی؟
هوش مصنوعی: من در دامن زمان به کسی که به عمق مسائل آگاه است، اندیشیدم که قیمت و ارزش قراردادها و تعهدات را چگونه میداند.
هوش مصنوعی: حرفی از صائب به گوش میرسد، اما تو چه میدانی حال کسانی که در درد و رنجاند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو نقشی نقش بندان را چه دانی
تو شکلی پیکری جان را چه دانی
تو خود مینشنوی بانگ دهل را
رموز سر پنهان را چه دانی
هنوز از کات کفرت خود خبر نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.