گنجور

 
صائب تبریزی

جمعی که هوش خود به می ناب داده اند

خرمن به برق وخانه به سیلاب داده اند

در رابه روی دولت بیدار بسته اند

آن غافلان که تن به شکر خواب داده اند

عشاق در بهشت برین وا نمی کنند

چشمی کز آفتاب رخت آب داده اند

یک قطره از محیط پر از شور اشک ماست

این بیقراریی که به سیماب داده اند

تا داده اندراه به دریا مرا چو سیل

بسیار گوشمال زسیلاب داده اند

مشاطگان ز سرمه دنباله دارچشم

در دست مست تیغ سیه تاب داده اند

چون آب شور تشنگی افزاست زخم او

تیغ ترا مگر به نمک آب داده اند

حق را ز غیر دل طلب انها که می کنند

در عین کعبه پشت به محراب داده اند

عالم سیه به دیده اش از داغ کرده اند

تا یک قدح به لاله می ناب داده اند

صائب نظر به روی مسبب چسان کنند

جمعی که دل به عالم اسباب داده اند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلیم تهرانی

چون گل ز پاره ی دلم اسباب داده اند

چون لاله ز آتش جگرم آب داده اند

خواهد بهانه از پی خون ریختن، مگر

تیغ ترا ز دیده ی من آب داده اند؟

زحمت مکش که کس نتواند به جور کشت

[...]

فیاض لاهیجی

کج ابروان که چهره به می تاب داده‌اند

از رشک، خم به قامت محراب داده‌اند

کس جان ز زخم خنجر مژگان نمی‌برد

این تیغ را به زهرِ نگه آب داده‌اند

می می‌چکد ز نغمة مطرب، چه آفتند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه