جمعی که هوش خود به می ناب داده اند
خرمن به برق وخانه به سیلاب داده اند
در رابه روی دولت بیدار بسته اند
آن غافلان که تن به شکر خواب داده اند
عشاق در بهشت برین وا نمی کنند
چشمی کز آفتاب رخت آب داده اند
یک قطره از محیط پر از شور اشک ماست
این بیقراریی که به سیماب داده اند
تا داده اندراه به دریا مرا چو سیل
بسیار گوشمال زسیلاب داده اند
مشاطگان ز سرمه دنباله دارچشم
در دست مست تیغ سیه تاب داده اند
چون آب شور تشنگی افزاست زخم او
تیغ ترا مگر به نمک آب داده اند
حق را ز غیر دل طلب انها که می کنند
در عین کعبه پشت به محراب داده اند
عالم سیه به دیده اش از داغ کرده اند
تا یک قدح به لاله می ناب داده اند
صائب نظر به روی مسبب چسان کنند
جمعی که دل به عالم اسباب داده اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون گل ز پاره ی دلم اسباب داده اند
چون لاله ز آتش جگرم آب داده اند
خواهد بهانه از پی خون ریختن، مگر
تیغ ترا ز دیده ی من آب داده اند؟
زحمت مکش که کس نتواند به جور کشت
[...]
کج ابروان که چهره به می تاب دادهاند
از رشک، خم به قامت محراب دادهاند
کس جان ز زخم خنجر مژگان نمیبرد
این تیغ را به زهرِ نگه آب دادهاند
می میچکد ز نغمة مطرب، چه آفتند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.