مکتوب من به خدمت جانان که میبرد
برگ خزان رسیده به بستان که میبرد
دیوانهای به تازگی از بند جسته است
این مژده را به حلقه طفلان که میبرد
اشک من و توقع گلگونهٔ اثر
طفل یتیم را به گلستان که میبرد
جز من که باغ خویشتن از خانه کردهام
در نوبهار سر به گریبان که میبرد
جز قطرههای آبله پای رهروان
لبتشنگی ز خار مغیلان که میبرد
اکنون که یافت چاشنی سنگ کودکان
دیوانه مرا به بیابان که میبرد
هر مشکلی که هست گرفتم گشود عقل
ره در حقیقت دل انسان که میبرد
جوش شراب دایم و از گل دوهفته است
از پای خُم مرا به گلستان که میبرد
سر باختن درین سفر دور دولت است
ورنه طریق عشق به پایان که میبرد
صائب سواد شهر مرا خون مرده کرد
این دل رمیده را به بیابان که میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به احساسات و تجربیات خود اشاره میکند. او از مکتوبی صحبت میکند که به جانان (محبوب) میرسد و در مورد خزان و تغییرات طبیعت مینویسد. همچنین به زندگی دیوانهای اشاره میکند که به تازگی از قید و بند آزاد شده و این خبر را به کودکانی میرساند. شاعر به تنهایی و تنشهای درونیاش اشاره کرده و از خودکشی باغش سخن میگوید. او همچنین به مشکلات و چالشهای زندگی، عشق و جستجوی حقیقت اشاره دارد. در نهایت، شاعر حالتی از ناامیدی و سردرگمی را به تصویر میکشد که ناشی از شرایط سخت زندگی است.
هوش مصنوعی: نامهام به محبوبم، که در حال انتقال است، مانند برگی از درختان پاییزی است که به باغی منتقل میشود.
هوش مصنوعی: یک دیوانه تازه از زندان آزاد شده است و این خبر خوش را به بچهها میدهد که او بچهها را میبرد.
هوش مصنوعی: اشک من و انتظار من از گل سرخ رنگ، نشانهٔ یک کودک یتیم را به باغی که میبرد.
هوش مصنوعی: جز من چه کسی است که در بهار، باغ خود را از خانهاش بیرون آورده و سرش را در گریبان پنهان کرده است؟
هوش مصنوعی: تنها لکههای آبله که نشانه راهی پرخطر هستند، بر سر راه مسافران گرسنه، از خارهای مغیلان دلسرد کننده است.
هوش مصنوعی: اکنون که بچههای دیوانه من چاشنی سنگ را پیدا کردهاند، مرا به بیابان میبرند.
هوش مصنوعی: هر مشکلی که دارم، با استفاده از عقل و تدبیر حل میشود، زیرا در مرکز حقیقت، دل انسان راهی روشن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هیجان و جوش شراب دائمی است، اما گل فقط دو هفته عمر دارد. در حال حاضر، کسی که مرا به گلستان میبرد، از پای خُم میخواهد همواره مرا از شادی و نشاط پر کند.
هوش مصنوعی: در این سفر طولانی، افتادن به مقام و منزلت ناشی از باختن است، زیرا در واقع مسیر عشق هرگز به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: شهر خودم مرا دلسرد و غمگین کرده است. این دل بیقرار من را به بیابان و دور از تمامی شلوغیها میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیغام بلبلان بگلستان که می برد
و احوال درد من سوی درمان که می برد
یعقوب را ز مصر که می آوردم پیام
یازو خبر بیوسف کنعان که می برد
ما را خیال دوست بفریاد می رسد
[...]
احوال درد ما بر درمان که میبرد؟
وین تشنه را به چشمه حیوان که میبرد؟
غرقم در آب دیده گریان و خون دل
وین ماجرا بدان گل خندان که میبرد؟
ما ذرهایم در خم چوگان زلف دوست
[...]
از من خبر به جانب جانان که میبرد
پیغام عندلیب به بستان که میبرد
یعقوب را دو دیده ز بس گریه تیره گشت
آخر خبر به یوسف کنعان که میبرد
چون آدم از بهشت برون اوفتادهام
[...]
هشیار را به مجلس مستان که میبرد
از بهر عیب خویش نگهبان که میبرد
چندین نگاه حسرت و خمیازه دریغ
از زخم و داغ من به نمکدان که میبرد
چون دست جوهری شده پایم ز آبله
[...]
پیغام چشم من به عزیزان که می برد
این نامه را به مصر ز کنعان که می برد
بی بال و پر به کنج قفس اوفتاده ام
این عندلیب را به گلستان که می برد
دارالشفاست صحبت یاران هوشمند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.