کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟
سیاه خیمه لیلی ز آه مجنون است
مسیح سوزن خود گو به هرزه تیز مکن
که چشم آبله ما به خار هامون است
شکوه سنگدلان زور عشق می خواهد
به قصر بردن شیرین نه کار گلگون است
به دست موی شکافان کسی اسیر مباد
همیشه زلف ز سودای شانه مفتون است
به دست بد گهران داد بوسه گاه مرا
دلم ز غیرت تبخال او پر از خون است
ز خرمی مژه بر هم نمی توانم زد
شبی که پنجه اطفال اشک گلگون است
سبب مپرس تهیدستی مرا صائب
گناه سرو همین بس بود که موزون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. او اشاره میکند که در دایره عشق، هر گونه رنج و کشمکش وجود دارد و نشان میدهد که عشق ممکن است با درد و مشکلات همراه باشد. شاعر به تصویر لیلی و مجنون اشاره میکند و اعتراف میکند که عشق به اندازهای قوی است که انسان را به زانو در میآورد. او همچنین به عشقهای ناپایدار و خیانت اشاره دارد و از وزشهای دلانگیز عشق، با گلهای زخمخورده و اشکهای جاری، سخن میگوید. در نهایت، شاعر به زندگی سخت و کمبودهایی که به خاطر زیبایی و ظرافت عشق با آن مواجه است، اشاره میکند و اذعان میدارد که عشق، خود گناه و نغمهای موزون است.
هوش مصنوعی: در دایره عشق، زیبایی هیچگاه جدا نیست. دلتنگی مجنون، به خاطر لیلی و عشق اوست که همواره در وجودش حضور دارد.
هوش مصنوعی: مسیح، که در اینجا نماد نجات یا همدردی است، به کسی که ممکن است احساسات تند و تیزی داشته باشد، میگوید که بر روی موضوع پیشپا افتاده و بیاهمیت تمرکز نکند. او اشاره میکند که ما خودمان به درد و زخمهای عمیقتری دچار هستیم و به این زخمها بیتوجهی نکنید. به نوعی، او نگرانی از مسائل سطحی و کماهمیت را مطرح میکند در حالی که چشمان ما به درد و مشکلات واقعی خودمان است.
هوش مصنوعی: برای تسخیر دل شیرین و به دست آوردن عشق او، انسان باید اراده و قدرتی قوی داشته باشد؛ زیرا این کار سادهای نیست و نیاز به توانمندی دارد.
هوش مصنوعی: تنها به دلیل زیبایی و جذابیت موی شخصی، نباید همیشه تسلیم او باشی. زلفهای او تو را به خود جذب میکند، اما باید احتیاط کنی که فریب این جذابیت را نخوری.
هوش مصنوعی: من به دست افرادی که نیکو نیستند، در مکان بوسهای قرار گرفتم و دلم از حسادت به جایگاه او، پر از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: وقتی که شب است و بچهها با اشکهای سرخ خود در حال گریهاند، نمیتوانم به خواب بروم و آرامش داشته باشم.
هوش مصنوعی: از دلیل فقر من نپرس، شاعر. به همین اندازه کافی است که خود را برای این وضعیت مقصر میدانم، زیرا در دلم همه چیز بر نظم و قاعدهای زیبا است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز من مپرس که در دست او دلت چون است
ازو بپرس که انگشتهاش در خون است
وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر
که اندرون جراحت رسیدگان چون است
به حسن طلعت لیلی نگاه مینکند
[...]
فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است
زما مپرس، که حال درون دل، چون است
به خون نوشتهام، این نامه را که خواهی خواند
اگر چه دود درونم، نشسته در خون است
نکرد آتش شوق درون قلم ظاهر
[...]
مرا که ساغر چشم از غم تو پر خون است
چه جای ساقی و جام و شراب گلگون است
حکایت تو به تفسیر شرح نتوان کرد
که جور و محنت خوبان ز وصف بیرون است
به لب رسید مرا از غم تو جان هرگز
[...]
چمن ز طلعت گل خرم و همایون است
که همچو دولت شه سرور روزافزون است
ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت
ز جامِ غم، می لعلی که میخورم خون است
ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.