گنجور

 
صائب تبریزی

عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون

کشتی کاغذی از آب نیاید بیرون

نیست ممکن، نشود دل ز می ناب سیاه

زنده اخگر ز ته آب نیاید بیرون

تا به روشنگر دریا نرساند خود را

تیرگی از دل سیلاب نیاید بیرون

پای خوابیده بود در ته دامن بیدار

زاهد آن به که ز محراب نیاید بیرون

می برد عزت غربت وطن از یاد غریب

آب از گوهر سیراب نیاید بیرون

رزق کج بحث ز تحصیل بود دست تهی

گوهر از بحر به قلاب نیاید بیرون

لازم قامت خم گشته بود طول امل

موج از حلقه گرداب نیاید بیرون

یک جهت شو که ز صد زاهد شیاد یکی

خالص از بوته محراب نیاید بیرون

رو نهان می کند از روشنی دل شیطان

دزد بیدل شب مهتاب نیاید بیرون

مکن ای سنگدل از شکوه مرا منع که زخم

می کشد زود چو خوناب نیاید بیرون

در گرانجان نبود زخم زبان را تأثیر

خون به نشتر ز رگ خواب نیاید بیرون

خودنمایی نبود شیوه واصل شدگان

زنده ماهی ز ته آب نیاید بیرون

به صد امید دل شبنم ما آب شده است

آه اگر مهر جهانتاب نیاید بیرون

نزند دست به دامان اجابت صائب

ناله ای کز دل بی تاب نیاید بیرون

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون

گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون

نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید

یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون

در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه