گنجور

 
صائب تبریزی

نه بی‌دردی است گر اشکم به چشم تر نمی‌آید

مرا از سیرچشمی در نظر گوهر نمی‌آید

به چشم پاک کرد آیینه تسخیر آن پری‌رو را

چنین فتح نمایانی ز اسکندر نمی‌آید

نماند از سردمهری‌های دوران در جگر آهم

درختی را که سرما سوخت دودش برنمی‌آید

چنین کز عالم آب آمد آن سرو روان بیرون

نهال طوبی از سرچشمه کوثر نمی‌آید

اگر اهل دلی بر تیره‌بختی صبر کن صائب

که داغ کعبه از زیر سیاهی بر نمی‌آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلمان ساوجی

چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمی‌آید

مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمی‌آید

خیال عارضت آبست، از آن در دیده می‌گردد

نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمی‌آید

مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر

[...]

جهان ملک خاتون

درخت وصل آن دلبر مگر در بر نمی‌آید

که کام جان من هرگز ز لعلش بر نمی‌آید

به سرو قامتش گفتم چرا نایی برم گفتا

منم سرو سهی لیکن قدم در بر نمی‌آید

من بیچاره از یادت نباشم یک زمان خالی

[...]

نسیمی

به جان وصل تو می‌خواهم ولیکن برنمی‌آید

به دست عاشق این دولت به جان و سر نمی‌آید

سر زلفش رها کردن، به جان، نتوان ز دست ای دل

که عمری کان ز کف بیرون رود دیگر نمی‌آید

دلم چون با سر زلفش کند عزم سفر با او

[...]

کلیم

به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید

زمان غصه بی‌ایام مستی سر نمی‌آید

تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد

به استغنا کسی با دختر رز بر نمی‌آید

زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد

[...]

صائب تبریزی

گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی‌طلب سویش

مرا از پای نافرمان چه‌ها بر سر نمی‌آید!

چه بگشاید ز ماه عید بی‌همدستی طالع؟

ز صیقل کار بی‌امداد روشنگر نمی‌آید

به گردون جنگ دارد چشم کوته‌بین، نمی‌داند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه