خارِ ناسازست بویِ گل به پیراهن ترا
چون زنم گستاخ دستِ عجز در دامن ترا؟
پرتو خورشید را آیینه رسوا میکند
چون نهان از دیدهها سازد دلِ روشن ترا؟
بس که سیراب است دامانت ز خونِ عاشقان
جویِ خون گردد، زنم گر دست در دامن ترا
آهِ مظلومان چه سازد با تو ای بیدادگر؟
کز دلِ سخت است در زیر قبا جوشن ترا
بس که شد محوِ تنِ سیمینت ای یوسف لقا
برنیاید از گریبان بوی پیراهن ترا
برنمیآید کسی با دورباشِ ناز تو
پرتو خورشید برمیگردد از روزن ترا
بر فقیران بستهای راهِ سؤال از سرکشی
بسته برگردد دهانِ مور از خرمن ترا
زلف را دستِ نگارین میکند بوسیدنش
بس که خونِ بیگناهان است بر گردن ترا
برقِ عالمسوز را تسخیر کردن مشکل است
چون شود صائب به افسون مانع از رفتن ترا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.