در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
اخگری در ته خاکستر این گلخن نیست
دل چو بیناست، چه غم دیده اگر نابیناست؟
خانه آینه را روشنی از روزن نیست
راستی عقده گشاینده اسرار دل است
شمع را حوصله گریه فرو خوردن نیست
روزی خاک شود دل چو گرانجان افتاد
منزل پای گرانخواب به جز دامن نیست
گوهر از گرد یتیمی نشود خاک نشین
دل اگر زنده بود هیچ غم از مردن نیست
دشمن آن است که پوشیده کند خصمی خویش
خصم چون کینه خود فاش کند دشمن نیست
عاقبت راز مرا سینه به صحرا انداخت
خاک را حوصله دانه نهان کردن نیست
دیده شوخ ترا آینه در زنگارست
ورنه یک سبزه بیگانه درین گلشن نیست
به همین موج ز آمد شد خود بیخبرست
هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست
نیست در قافله ریگ روان پیش و پسی
مرده بیچاره تر از زنده درین مسکن نیست
سفلگان را نزند چرخ چو نیکان بر سنگ
محک سیم و زر از بهر مس و آهن نیست
حرص هر ذره ما را به جهانی انداخت
مور خود را چو کند جمع، کم از خرمن نیست
مردم پاک گهر با همه کس می سازند
آب را سرکشی از خار و خس گلشن نیست
دل نازک به نگاه کجی آزرده شود
خار در دیده چو افتاد کم از سوزن نیست
صائب از اطلس گردون گله بی انصافی است
سرو این باغچه را برگ دو پیراهن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف دل و دردهای آن میپردازد. او به تاریکی و سردی احساسات اشاره میکند و میگوید که دل روشنایی ندارد و حتی در دل خاکستر هم شعلهای نیست. او به این نکته اشاره میکند که اگر دل بینا باشد، نباید نگران نابینایی دیگران باشد. راز دل، همانند شمعی است که توانایی گریه کردن ندارد و در نهایت، دل به خاک برمیگردد. شاعر همچنین میگوید که غم از مردن برای دل زنده وجود ندارد و دشمن واقعی کسی است که دشمنی خود را پنهان کند. در این متن، مفهوم زمان و بیخبری انسانها درباره آمدن و رفتن مطرح میشود و نتیجهگیری میشود که در زندگی میتوان با صفای دل با دیگران کنار آمد. شاعر به کینه و حسادت نیز انتقاد میکند و به سادگی و پاکی دلها اشاره دارد. در پایان، او به ظلم و بیانصافی در دنیا و نداشتن ارزش واقعی اشیاء اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در آسمان پرستاره و تاریک، دل شاد و روشن نیست، مانند این که در زیر خاکستر آتش، هیچ شعلهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دل روشن و بینا باشد، چه جای نگرانی از دیدن چیزهای ناپیداست؟ در حقیقت، حتی اگر خانهای پر از آینه باشد، روشنایی از روزنهاش نمیتابد.
هوش مصنوعی: شمع نماد روشنایی و عشق است و نمیتواند تنهایی و غم را تحمل کند. در اینجا اشاره میشود که وقتی دل پر از راز و غصه است، حتی شمع هم نمیتواند به تنهایی از آنها بکاهد. در واقع، شمع به خوبی نشاندهنده احساساتی است که نمیتواند درد و اندوه را تحمل کند.
هوش مصنوعی: روزگاری دل مثل خاک خواهد شد زمانی که بار سنگین اندوه به منزل برسد و فقط دامن کسی باقی بماند که خواب سنگین و پرعمق دارد.
هوش مصنوعی: مروارید از گرد و غبار بیسرنوشتی پاک نمیشود، اگر دل زنده باشد، هیچ نگرانی از مرگ نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دشمن کسی است که دشمنیاش را پنهان میکند، اما اگر شخصی کینهاش را به روشنی نشان دهد، او دشمن نیست.
هوش مصنوعی: در نهایت، راز من را به دل صحرا انداخت. خاک دیگر طاقت پنهان کردن دانه را ندارد.
هوش مصنوعی: چشم شاداب تو در غبار و کدورت فرورفته است، در حالی که در این باغ هیچ سبزهای بیگانه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در این دنیا، هیچکس از آمدن و رفتن دیگران آگاه نیست و همه در حال گذراندن زندگی خود هستند بدون اینکه از وضعیت یکدیگر خبر داشته باشند. مثل امواج دریا، که هر لحظه بالا و پایین میروند و هیچکس از تغییرات آن باخبر نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در میان گروهی که در حال حرکت هستند، هیچ ریگ روانی وجود ندارد، و از همه بیشتر، انسانی که در این مکان زندگی میکند، بیچارهتر از مردههاست. به عبارتی، زندگی در این جا برای او بسیار سخت و ناامیدکننده است.
هوش مصنوعی: چرخ روزگار بر سفلگان نمیچرخد؛ مانند نیکان که بر سنگ محک آزمایش میشوند. نیکویی و ارزش آدمی با چیزهای بیارزشی چون مس و آهن قابل مقایسه نیست.
هوش مصنوعی: هر ذرهای از وجود ما، ما را به جهانی بزرگ و وسیع میکشاند. مانند مورچهای که دانهای را جمعآوری میکند، هیچچیزی از خرمن و انباشت آن کم ندارد.
هوش مصنوعی: مردم با دلهای پاک و باخلوص، با هر کسی ارتباط برقرار میکنند و در کنار دیگران زندگی میکنند. آنها به مانند آب هستند که میتوانند در مقابل موانع و مشکلاتی همچون خار و علف، به آرامی و بدون تضاد پیش بروند. در واقع، محیط گل و سرسبز را تشکیل میدهند و برای دیگران نیکویی و صفا به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: دل لطیف و حساس است و با یک نگاه نابجا به راحتی آزار میبیند. هرچند که خار در چشم ممکن است کوچک به نظر برسد، اما درد آن کمتر از سوزن نیست.
هوش مصنوعی: صائب از آسمانِ گردون شکایت میکند که در این باغچه، سروِ زیبای آن حتی برگِ دو پیراهن هم ندارد. این بیان نشاندهنده نادانی و بیتوجهی به این گلهای زیبا است که از نعمتهای طبیعی محروم ماندهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در جهان هفت خصال است پسند حکما
که از آن هفت فراترعددی با من نیست
چو بمطعوم در آئی بسوی گوشت گرای
که بدن را به ازاو هیچ غذا ممکن نیست
وانکه را، هست نپوشد سلب فاخر پاک
[...]
راست رو را غمی از عربده دشمن نیست
ره چو باریک شود وسعت برگشتن نیست
راه حرف است که دارد ز تو دورم فریاد
ور نه در بزم تو نزدیکتری از من نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.