خط از خون مانع آن غمزه کافر نمی گردد
زبان شمشیر را پیچیده از جوهر نمی گردد
بلایی نیست چون افسردگی دلهای روشن را
نمی گردد یتیم این قطره تا گوهر نمی گردد
از ان از گرد عصیان رو نمی تابم که آیینه
نگردد تا سیه، مشتاق روشنگر نمی گردد
شکایت نیست از دور فلک ارباب عرفان را
دل مستان ملول از گردش ساغر نمی گردد
صدا از کوه برگردد، عجب کوهی است تمکینش
که از دلبستگی فریاد از آنجا برنمی گردد
عبث آن جنگجو بر آب و آتش می زند خود را
برات خط چو حکم آسمانی برنمی گردد
نمی سوزد چراغ هیچ کس تا صبحدم صائب
کدامین اخگر سوزنده خاکستر نمی گردد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی احساسات عمیق و معضلات انسانی میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که مرزها و موانع خارجی، از جمله خط و زبان، نمیتوانند بر خوی و غمهای دل انسان تأثیرگذار باشند. افسردگی و مشکلات روحی، همچون یتیمی دردناک، نمیتوانند انسان را واقعیتر یا ارزشمندتر سازند. همچنین، شاعر از ناپایداری زندگی و تکرار سرنوشت میگوید که هیچگاه نمیتوان از دست تقدیر فرار کرد. او به عمق ارتباطات انسانی و داخلی میپردازد و اینکه جلوههای بیرونی زندگی، چون ساغر دور فلک، نمیتوانند دل مستان را آرام کنند. تمامی این مفاهیم به ما یادآوری میکند که نباید بر موانع ظاهری و مشکلات تأکید کنیم، چرا که در نهایت، درون انسان است که اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: خطی که از خون ریخته شده، نمیتواند مانع آن زخم زدن غمزهی بیرحم شود. زبان شمشیر هم هرگز از جوهر خود منحرف نمیشود.
هوش مصنوعی: افسردگی نمیتواند دلهای پاک و روشن را تنها بگذارد، چرا که این احساس همچون قطرهای است که به گوهر تبدیل نمیشود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از آلودگی و گناه دور شوم، چرا که اگر آینه کدر و تیره شود، دیگر نمیتواند روشنی را بازتاب دهد.
هوش مصنوعی: شکایت از چرخش و گردش دنیا نداریم، زیرا دل عاشقان و عارفان از نوشیدن و لذت بردن خسته نمیشود و همیشه مشتاق است.
هوش مصنوعی: اگر صدایی از کوه برگردد، نشانهاش این است که این کوه به خوبی در برابر دلبستگیهای ما ایستادگی میکند و فریاد ما به سوی آن بازنمیگردد.
هوش مصنوعی: جنگجو بیدلیل جان خود را به خطر میاندازد، مانند کسی که حکم مقدسی را زیر سوال میبرد و از آن تخلف میکند.
هوش مصنوعی: هیچ چراغی تا صبح نمی سوزد، پس کدام آتش سوزان از خاکستر برمیخیزد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد
که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد
مکن پهلو تهی از ما که خورشید بلند اختر
به ماه نو اگر پهلو دهد لاغر نمی گردد
چه پروا دارد آن مغرور از طوفان اشک ما؟
[...]
دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگردد
که گوش ماهی از فریاد دریا کر نمیگردد
ز شغل خویش گو نالند کم، این اهل منصبها
که هرکس پای درد سر ندارد، سر نمیگردد
به سر عشق جهانپیما نگردد سنگینپا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.