گنجور

 
صائب تبریزی

غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد

خنده چاک، گریبان مرا رسوا کرد

زخم از پهلوی من طرف نمایان بربست

داغ در سینه من چشم تماشا وا کرد

گریه تلخ مرا خنده او شیرین ساخت

شعله آه مرا قامت او رعنا کرد

شعله حسن، جگر سوخته ای می طلبید

عشق در هر دو جهان گشت و مرا پیدا کرد

ببر ای باد صبا مژده به طفلان هوس

که در باغ نوی سبزه خطش وا کرد

برو ای زورق بی ظرف حباب از سر اشک

موج لنگر نتوانست درین دریا کرد

در هواداری آن زلف کم از شانه مباش

که سر خود همه را در سر این سودا کرد

صائب این تازه غزل را ز تو هرکس که شنید

از سویداش به مجموعه دل انشا کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

دود دل آتش پنهان مرا پیدا کرد

راز سر بستهٔ گل باد صبا رسوا کرد

سبزهٔ خط تو تا بر لب شیرین بدمید

همچو فرهاد دلم را هوس صحرا کرد

همت من همه بر قامت و بالای شماست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
کلیم

بلبل قدس وداع چمن دنیا کرد

بال پرواز سفر بیشتر از گل وا کرد

خار گلزار وطن دامن انسش بکشید

هر که درگلشن پرخار جهان مأوا کرد

شیشه زندگی قدسی اگر خورد بسنگ

[...]

واعظ قزوینی

نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد

گره لقمه ام از شیشه روزی وا کرد

فیض گمنامیم این بس که ز خلوتگه فقر

شغل دنیا نتوانست مرا پیدا کرد

سایه بال هما بود بلای سیهی

[...]

بیدل دهلوی

داغ بودم‌که چه خواهم به غمت انشا کرد

نقطهٔ اشک‌، روان‌گشت و خطی پیداکرد

نقش نیرنگ جهان در نظرم رنگ نیست

در تمثال زدم آینه استغنا کرد

سعی مغرور ز عجزم در آگاهی زد

[...]

آشفتهٔ شیرازی

از که نالم که چنین یا که چنان با ما کرد

نَفسِ خودکامِ هوس‌پیشه مرا رسوا کرد

موج شهوت ز ازل کشتی عشقت بشکست

جست طوفان و مرا غرقهٔ این دریا کرد

عشق پنداشتم و رفتمش از پی با سر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه