غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد
خنده چاک، گریبان مرا رسوا کرد
زخم از پهلوی من طرف نمایان بربست
داغ در سینه من چشم تماشا وا کرد
گریه تلخ مرا خنده او شیرین ساخت
شعله آه مرا قامت او رعنا کرد
شعله حسن، جگر سوخته ای می طلبید
عشق در هر دو جهان گشت و مرا پیدا کرد
ببر ای باد صبا مژده به طفلان هوس
که در باغ نوی سبزه خطش وا کرد
برو ای زورق بی ظرف حباب از سر اشک
موج لنگر نتوانست درین دریا کرد
در هواداری آن زلف کم از شانه مباش
که سر خود همه را در سر این سودا کرد
صائب این تازه غزل را ز تو هرکس که شنید
از سویداش به مجموعه دل انشا کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصاویری گوناگون احساسات عمیق خود را به تصویر میکشد. او از غم و شادی، عشق و درد سخن میگوید. غنچهایی که راز او را فاش کرده و خندهای که باعث رسوایی او میشود. زخمهای عاطفی و داغهای درونش در مقابل عشق ناکام نمایان میشود. شاعر از باد صبا میخواهد که خبر خوشی را به معشوقان برساند و به توصیف زیباییها و احساسات خود در این عشق پرداخته و در نهایت به بازتاب این احساسات در شعر و دل مردم اشاره میکند. کلیت شعر حاکی از پیچیدگی و تلاطم عواطف انسانی است.
هوش مصنوعی: غنچهای که در دل داشتم، با آهی که از دلم برآمد، فاش شد و خندهای که بر چهرهام نشسته بود، باعث شده که راز من آشکار شود و آبرویم را ببرد.
هوش مصنوعی: زخمی از پهلوی من به طور نمایان بسته شد و داغی در دل من به شکل تماشاگری ظاهر گردید.
هوش مصنوعی: گریهی تلخ من را با لبخندش شیرین کرد و آههای سوزان من را به خاطر قامت زیبا و خوشفرمش، پر جلال و شکوه کرد.
هوش مصنوعی: شعله زیبایی، کسی را که دلش سوخته است میطلبد؛ عشق در همه جا جستجو کرد و من را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: ای باد خنک صبحگاهی، خبر خوشی را به کودکان آرزو برسان که در باغ تازه سبزه، راز و نشانهای نمایان شده است.
هوش مصنوعی: برو ای قایق بدون محفظه حباب، زیرا نمیتوانی با اشکهای من در این دریا لنگر بیندازی.
هوش مصنوعی: در حمایت از آن زلف، کم از شانه کن و خودت را در این عشق غرق نکن، زیرا همه را در این مساله غمگین کرده است.
هوش مصنوعی: هر کس این غزل تازه را از تو شنید، از عمق دلش برایت شاعری و دلنوشتی کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دود دل آتش پنهان مرا پیدا کرد
راز سر بستهٔ گل باد صبا رسوا کرد
سبزهٔ خط تو تا بر لب شیرین بدمید
همچو فرهاد دلم را هوس صحرا کرد
همت من همه بر قامت و بالای شماست
[...]
بلبل قدس وداع چمن دنیا کرد
بال پرواز سفر بیشتر از گل وا کرد
خار گلزار وطن دامن انسش بکشید
هر که درگلشن پرخار جهان مأوا کرد
شیشه زندگی قدسی اگر خورد بسنگ
[...]
نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد
گره لقمه ام از شیشه روزی وا کرد
فیض گمنامیم این بس که ز خلوتگه فقر
شغل دنیا نتوانست مرا پیدا کرد
سایه بال هما بود بلای سیهی
[...]
داغ بودمکه چه خواهم به غمت انشا کرد
نقطهٔ اشک، روانگشت و خطی پیداکرد
نقش نیرنگ جهان در نظرم رنگ نیست
در تمثال زدم آینه استغنا کرد
سعی مغرور ز عجزم در آگاهی زد
[...]
از که نالم که چنین یا که چنان با ما کرد
نَفسِ خودکامِ هوسپیشه مرا رسوا کرد
موج شهوت ز ازل کشتی عشقت بشکست
جست طوفان و مرا غرقهٔ این دریا کرد
عشق پنداشتم و رفتمش از پی با سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.