گنجور

 
صائب تبریزی

دل هرکس که مقید به هوس می گردد

عنکبوتی است که عاجز ز مگس می گردد

چون شرر سر به هوا دل ز هوس می گردد

شعله سرکش ز هواداری خس می گردد

می شود دل ز پریشان سخنی زیر و زبر

جمع اوراق دل از پاس نفس می گردد

بر دل از بیخبری خانه تن گلزارست

بلبل مست خمش کی به قفس می گردد؟

حسن بی شرم رود زود به تاراج هوس

شهد بی پرده چو شد خرج مگس می گردد

داد هرکس که عنان دل خود را به هوس

دربدر همچو سگ هرزه مرس می گردد

از هوس سر به هوا شد دل آسوده ما

شعله سرکش ز هواداری خس می گردد

خال را می کند از حلقه بگوشان خط سبز

عاقبت دزد گرفتار عسس می گردد

نامرادی مده از دست که پرگار سپهر

دو سه دوری به مراد همه کس می گردد

بر دل تنگ اگر ناله چنین زور آرد

آخر این بیضه فولاد جرس می گردد

عجز آنجا که کند قدرت خود را ظاهر

برق عاجز ز عنانداری خس می گردد

هرکه را سینه شد از صدق مصفا صائب

زندگی بخش جهانی به نفس می گردد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

چشم گردنده او با همه کس می گردد

چون رسد دور به من، خود به هوس می گردد

زلف کژباز تو بابنده به صد بوالعجبی

پیش می آید هر لحظه و پس می گردد

از پی آنکه بگیرد سگ شبگرد مرا

[...]

عرفی

عصمت از لعل لبت گرد هوس می گردد

فتنه مفروش که سیمرغ مگس می گردد

در بهاران همه کس همدم مرغ چمن اند

دل من هم نفس مرغ قفس می گردد

ناله ای می کشم از درد تو گاهی، لیکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه