ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
خورشید را ز پرده شب آشکار کن
رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر
از می خزان چهره ما را بهار کن
فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار
این سیل را به رطل گران پایدار کن
شرم از حضور مرده دلان جهان مدار
این قوم را تصور سنگ مزار کن
گوهر اگر چه لنگر دریا نمی شود
پیمانه ای به کار من بی قرار کن
درد پیاله ای به گریبان خاک ریز
سنگ و سفال را چو عتیق آبدار کن
خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که می خوری به دل روزگار کن
مپسند شمع دولت بیدار را خموش
خاک سیه به کاسه خواب خمار کن
هر چند زخم می چکد از تیغ روزگار
این درد را دوا به می خوشگوار کن
شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب
در پای یار گوهر جان را نثار کن
تا از میان کار توانی خبر گرفت
چون موج ازین محیط تلاش کنار کن
دست گهر فشان به ثمر زود می رسد
چون شاخ پر شکوفه زر خود نثار کن
دندان خامشی به جگر چون صدف گذار
دامان خود پر از گهر شاهوار کن
غافل مشو ز پرده نیرنگ روزگار
سیر خزان در آینه نوبهار کن
تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟
یک چند هم به مصلحت عشق کار کن
حسن ازل به قدر صفا جلوه می کند
تا ممکن است آینه را بی غبار کن
مغز از نسیم سوختگی تازه می شود
صائب شبی به روز درین لاله زار کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که صبح را به دنیای تاریک شب بیاورد و خورشید را آشکار کند. او به زیبایی میگوید که زهر خمار را با می خوشگوار درمان کند و از عشق و شادی صحبت میکند. شاعر به عشق و زیباییها تأکید دارد و میخواهد از دردهای روزگار با شادی و نوشیدنیهای دلپذیر رهایی یابد. او همچنین به یادآوری میکند که زندگی باید با عشق و صفا همراه باشد و نباید به فریبهای دنیا دل بست. شاعر به دنبال روشنایی و زیبایی در زندگی است و با اشاره به بهار و جوانی، امید به روزهای بهتر را در دل دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، صبح خیز آمد و وقت آن است که درد و خماری را درمان کنی. خورشید را از پشت پرده شب نمایان کن.
هوش مصنوعی: رنگ شکسته و کمرنگی که در دل داریم، مانند شیشهای است که درون ما را میشکند. بیا و با میزی که یادآور بهار است، چهره و روح ما را تازه کن و شاداب کن.
هوش مصنوعی: صبحگاهان نعمتی عظیم و ارزشمند است، پس مراقب باش که این لحظههای گرانبها را با کارهای پُر ارزش و سنگین حفظ کنی و از بین نروی.
هوش مصنوعی: از اینکه در کنار افرادی که دلشان مرده و بیاحساس است، شرمگین باش، زیرا باید این افراد را همچون سنگ قبرهایی تصور کنی که فاقد زندگی و احساس هستند.
هوش مصنوعی: اگر چه گوهرها نمیتوانند مانند لنگر دریا جایی را ثابت نگه دارند، اما میتوانند در زندگی من که در حال بیقراری هستم، کارایی داشته باشند.
هوش مصنوعی: درد و غم در دل، همچون مایعی است که میتواند خاک و کانیها را به چیزی ارزشمند و زیبا تبدیل کند. این نشان میدهد که حتی در سختیها نیز میتوان زیبایی و ارزش پیدا کرد.
هوش مصنوعی: خودت را همیشه شاداب و زنده نگهدار، با هر شرایطی که در آن هستی. آنچه را که در درونت حس میکنی و میچشی، به یادگار به زندگی و زمانه خودت هدیه کن.
هوش مصنوعی: از شمع روشنایی دولت بیدار، که در خاموشی قرار دارد، خوشنود نباش؛ زیرا میتواند خاک تیره را به خواب گران بکشاند.
هوش مصنوعی: هرچند که زخمهای زندگی مدام بر من مینشیند، برای تسکین این درد، بهتر است که خوشی و لذت را در شراب شیرین جستجو کنم.
هوش مصنوعی: شبنم تحت تأثیر نور آفتاب آسیب نمیبیند و در پای معشوق، جان ارزشمند خود را فدای او کن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که توانایی داری کارهایت را دنبال کن و از محیط اطرافت مطلع شو، مانند موجی که از دریا جدا میشود.
هوش مصنوعی: اگر در تلاش و کوشش خود تلاش کنید و زودتر به نتیجه برسید، مانند درختی که شکوفههای طلا را نثار میکند، به بار نشستن و دستیابی به موفقیت آسانتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: درِ دل را محکم ببند و احساساتت را در خود فرو ببر، تا درونت سرشار از زیبایی و ارزشهای بزرگ شود.
هوش مصنوعی: از ترفندها و فریبهای زندگی غافل نشو، زیباییهای بهار را در آینهای که نشانههای پاییز را نشان میدهد، مشاهده کن.
هوش مصنوعی: چقدر میتوان به خاطر منطق و عقل تصمیم گرفت؟ مدتی هم باید به خاطر عشق و احساسات عمل کرد.
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال ازل به اندازهای که میتواند، خود را به نمایش میگذارد؛ بنابراین، تا جایی که ممکن است، آینه را پاک و بیغبار نگهدارید تا این زیبایی بهتر دیده شود.
هوش مصنوعی: نسیم سوختگی باعث تازگی و شادابی میشود، صائب، شبی را به روز مبدل کن و در این لالهزار لذت ببر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای تیغ شاه موسم کارست کار کن
وز خون کنار خاک چو دریا کنار کن
چون نام شهریار کن ایام شهریار
یک سر زمانه بر اثر شهریار کن
از بهر عون و نصرت دین حیدرست شاه
[...]
جانا ، طریق مهر و وفا اختیار کن
با ما بکوی مهر و وفا روزگار کن
بی تو ز اسب شادی و رامش پیاده ایم
ما را بر اسب شادی و رامش سوار کن
ای بی قرار کرده دل من چو ذلف خویش
[...]
چون باد، خیز و آتش پیگار برافروز
چون ابر، و روز ظفر بی غبار کن
وقت بهار نو صفت نو بهار کن
خانه ز گل چو بتکده قندهار کن
پی بانگار خوش طرب اندر بهار نه
می با نگار خوش طرب اندر بهار کن
مرغ هزار بانگ برآرد به شاخ گل
[...]
وصلست و هجر، آنچه بهست اختیار کن
دانی که وقت می گذرد عزم کار کن
اول چو چرخ گرد زمین و زمان برآی
وآنگه چو قطب گرد خود آخر مدار کن
گیتی شکارگاه سعادت نهاده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.