گنجور

 
صائب تبریزی

پرده شرم حجاب امروز یک سو می کنم

با نقاب بی مروت کاریکرو می کنم

پیش گام همت من آب باریکی است بحر

کی چو سرو استادگی در هر لب جو می کنم

بوی پیراهن ز شوق من گریبان چاک ومن

غنچه تصویر را از سادگی بو می کنم

سنگ و آهن را به همت می توانم بال داد

صید اگر خواهم به شاهین ترازو می کنم

از نگاه گرم دارم برق را در پیچ وتاب

گربه خاکستر ببینم آتشین رومی کنم

گرچو مجنون پیش من یک روز زانو ته کند

چشم بازیگوش آهو را سخنگو می کنم

چون به مهر و مه بسنجم حسن او در خیال

از ترنج غبغب یوسف ترازو می کنم

اختیار باغ اگر صائب بود در دست من

خرده گل را سپند آن گل رو می کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

همت ای یاران که در دفع هوس رو می کنم

بر لب کوثر به داغ تشنگی خو می کنم

آب حیوانم ز دنبال آید از ظلمت برون

من بر او خندان به سوی تشنگی رو می کنم

دل به وصل و من به بوی وصل نامحرم خوشم

[...]

صائب تبریزی

قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم

می روم با آستانش کار یکرو می کنم

می نویسم خط بیزاری به طرف عارضش

باطل السحری به کار نرگس او می کنم

عجز در درگاه استغنای او کاری نساخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه