گنجور

 
صائب تبریزی

پرده شرم حجاب امروز یک سو می کنم

با نقاب بی مروت کاریکرو می کنم

پیش گام همت من آب باریکی است بحر

کی چو سرو استادگی در هر لب جو می کنم

بوی پیراهن ز شوق من گریبان چاک ومن

غنچه تصویر را از سادگی بو می کنم

سنگ و آهن را به همت می توانم بال داد

صید اگر خواهم به شاهین ترازو می کنم

از نگاه گرم دارم برق را در پیچ وتاب

گربه خاکستر ببینم آتشین رومی کنم

گرچو مجنون پیش من یک روز زانو ته کند

چشم بازیگوش آهو را سخنگو می کنم

چون به مهر و مه بسنجم حسن او در خیال

از ترنج غبغب یوسف ترازو می کنم

اختیار باغ اگر صائب بود در دست من

خرده گل را سپند آن گل رو می کنم