آن آفتاب رو چو خریدار من شود
گوهر سپند گرمی بازار من شود
من کیستم که یار خریدار من شود
گوهر فروز گرمی بازار من شود
هر چند گوهرم، ز حیا آب می شوم
گر خاک راه یار خریدار من شود
بنیاد من به آب رسانید آگهی
کو حیرتی که خانه نگهدار من شود
چون لشکر شکسته به صد راه می روم
کو جذبه ای که قافله سالار من شود
دربار من چو شمع به جز اشک و آه نیست
رحم است بر کسی که خریدار من شود
چون سرو نیست جز گره دل ثمر مرا
بیچاره قمریی که هوادار من شود
دیگر سیاهی از سر داغش نمی رود
گر آفتاب شمع شب تار من شود
ز اقبال عشق، باز چو بند قبا کنم
نه آسمان اگر گره کار من شود
سنگ از فروغ گوهر من آب می شود
این شیشه خانه چیست که زنگار من شود
دریا کف نیاز گشوده است از صدف
تا خوشه چین کلک گهربار من شود
از طوطیان گرانی زنگار می کشد
آیینه ای که واله گفتار من شود
از لشکر ستاره فزون است داغ من
چون صبح پنبه دل افگار من شود
تا کی غبار هستی موهوم همچو خواب
صائب حجاب دیده بیدار من شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و درونی شاعر در مورد عشق و longing (دلتنگی) میپردازد. شاعر خود را به یک گوهر باارزش تشبیه میکند که در دنیای عشق و روابط انسانی به دنبال خریدار (یار) است. او به این نکته اشاره میکند که حتی با اینکه ممکن است بیارزش به نظر بیاید، اگر یار او به او توجه کند، ارزشمند خواهد شد. شاعر همچنین به تنهایی و ناامیدیهایش در زندگی اشاره میکند و به دنبال جذب توجه یار خود میباشد. در نهایت، او احساس میکند که وجودش به عنوان یک انسان محدود و تحت تأثیر زمان و حوادث زندگی است. شعر به زیبایی احساسات عشق، ارادت و دلتنگی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که آن خورشید زیبا به سمت من بیاید، مانند یک خریدار به جستجوی دُر و گوهر در بازار، فضای زندگیام نیز گرم و پر رونق خواهد شد.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که محبوبم بخواهد برای من ارزش قائل شود، در حالی که تنها چیزی که دارم جذابیت و زیبایی لحظهای است؟
هوش مصنوعی: هرچند که من باارزش و گرانبها هستم، اما به خاطر ادب و شرم، به تدریج کم رنگ میشوم، اگر کسی که به دنبال من است، با خاکی که سر راهم است، ارتباط برقرار کند.
هوش مصنوعی: من به منبع آب نیاز دارم تا قدرت و آگاهیام را به دست آورم، اما این که چه چیزی میتواند مرا حفظ کند، شگفتی بزرگی است.
هوش مصنوعی: من در زندگیام همچون لشکر شکسته و پراکنده در مسیرهای مختلف حرکت میکنم، و به شدت دلم میخواهد کسی باشد که من را هدایت کند و راه را نشانم دهد.
هوش مصنوعی: دربار من مانند شمعی است که فقط اشک و ناله را به همراه دارد. بر کسی که بخواهد مرا بخرد، رحم آور خواهد بود.
هوش مصنوعی: در زندگی، به جز احساسات و دل مشغولیهای خود، هیچ چیز دیگری ندارم. مثل پرندهای هستم که فقط دلش میخواهد کسی از او حمایت کند.
هوش مصنوعی: دیگر از دلتنگی و غم او رهایی نمییابم، حتی اگر آفتاب هم بیاید و شب تار من را روشن کند.
هوش مصنوعی: به خاطر خوشبختی و عشق، دوباره مانند کُند زنجیری خودم را میبندم، حتی اگر آسمان هم کارم را سخت کند.
هوش مصنوعی: سنگ در برابر درخشش و نور گوهر من ذوب میشود. اما این شیشه خانه چیست که بر اثر زنگار و کدورت من تیره و گلآلود میشود؟
هوش مصنوعی: دریا به خاطر نیازش صدایش را بلند کرده و منتظر است تا از دل صدفها، خوشه چینی که گنجینهای از عواطف و زیباییها را به ارمغان میآورد، به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: اگر زنگاری بر طوطیهای گران قیمت بنشیند، چه برآیند؟ این آیینهای که صدای دلانگیز مرا بازتاب میدهد.
هوش مصنوعی: درد و رنج من از تمامی مشکلات بیشتر است، چون که صبح هنگام، دل نگرانم به مانند پنبهای در اضطراب و نگرانی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: چقدر طول بکشد که این زوایای نادرست و بیاساس، مانند خواب، مانع دید روشنی شوند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلدار من به زاری اگر یار من شود
کار جهان به کام دل زار من شود
داند که کیست باعث آشفتگی مرا
آشفته ای که شیفته ی یار من شود
ابر بهار، گریه ی من گر به کوی تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.