از گریه شبانه فزاید جلای چشم
باشد ز اشک گرم چراغ سرای چشم
اجزای حسن زیر و زبر می شود ز خط
جز پیشگاه جبهه و دولتسرای چشم
از قید خط و زلف امید نجات هست
بیچاره عاشقی که شود مبتلای چشم
از باز چشم بسته نیاید اگر شکار
چون می برد ز اهل نظر دل حیای چشم؟
خیزد به رنگ دود ز مژگان نگه مرا
گرم است بس که از دل گرمم هوای چشم
در منزلت ز خنده اگر گریه بیش نیست
بالاتر از دهن ز چه دادند جای چشم
صائب غبار اگر چه به آیینه دشمن است
از خط چون غبار بود توتیای چشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و پیچیده عاشقانه و تأثیرات اشک و گریه بر چشم و دل انسانها صحبت میکند. شاعر به زیباییهای چشمان معشوق اشاره میکند و میگوید که اشکها میتوانند نور و روشنی را برای دل عاشق به ارمغان بیاورند. همچنین، او از درد و رنجهای عاشقانه و تأثیر خطوط و زلف معشوق بر قلب سخن میگوید. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی غمها و دشواریها نیز زیبایی و جذابیت خاصی را در عشق به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: ز گریههای شبانه، روشنی چشمان بیشتر میشود، چون اشکهای داغ مانند چراغی در خانهی چشم میدرخشند.
هوش مصنوعی: هرچیزی از زیبایی تحت تأثیر قرار میگیرد، جز از دیدگاه و سلطنت چشم.
هوش مصنوعی: عاشق بیچارهای که دل به زیبایی و زلف یار میبندد، نمیتواند از دستوپاگیری و مشکلاتی که این عشق برایش به همراه دارد، رها شود.
هوش مصنوعی: اگر چشمها بسته باشند، شکار نمیشود، زیرا اگر نظر عمیقتری به موضوع داشته باشیم، دل و حیا نمیگذارد که به راحتی به آن دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: از چشمان زیبای تو، مانند دودی برمیخیزد. نگاهت به من گرما میبخشد، زیرا درونم پر از احساسات آتشین و شوق دیدن توست.
هوش مصنوعی: اگر در خانهات بیشتر از خنده، اشک وجود دارد، پس بالاتر از دهان، چشمی وجود ندارد که جایت را بگیرد.
هوش مصنوعی: غبار ممکن است در آیینه دشمن باشد، اما از خط و نوشته که غبار نیست، شبیه تزیینی برای چشم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از فروغ روی تو روشن سرای چشم
وی خاک آستان درت توتیای چشم
بیگانه ز آشنایم و از خویش بیخبر
تا شد خیال روی توام آشنای چشم
رفتی ز پیش چشم و نشستی درون دل
[...]
دل گشت خون و داد بگریه سرای چشم
چشمم بلای دل شد و دل شد بلای چشم
از چشم خویش بیتو بجان آمدم بیا
چشم از سرم برون کن و بنشین بجای چشم
دیوانه گشت و باز نیامد بدست من
[...]
ای جای دلنشین تو مهمان سرای چشم
یک دم چراغ دل شو و بنشین به جای چشم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.