گنجور

 
صائب تبریزی

رخسار تو روز سیه ریش ندیده است

زلف سیهت مفلسی دل نکشیده است

بر برگ گلت گرد کسادی ننشسته است

دنبال خریدار، نگاهت ندویده است

ابروی تو پیوسته به خوبی گذرانده است

چشم تو خمار می گلگون نکشیده است

تلخی ندامت نچشیده است دهانت

دندان تأسف لب لعلت نگزیده است

معذوری اگر قدر گرفتاری ندانی

پروانه ای از پای چراغت نپریده است

حق بر طرف توست در آزردن صائب

سر رشته پیمان تو هرگز نبریده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است

خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است

بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ

این نیز دلیل است که از خود نبریده است

بیش از ترشی بخشی ازین خوان نرسیدش

[...]

کلیم

دل از سر کوی تو اگر پای کشیده است

باز آمدنش زودتر از رنگ پریده است

ناصح هذیان گوید و ما را تب عشق است

مابسمل و او می طپد اینرا که شنیده است

حال دل صدپاره که در نامه نوشتم

[...]

صائب تبریزی

زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است

زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز

تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
آشفتهٔ شیرازی

حقا که ملامتگر روی تو ندیده است

معنی نشینده است و بصورت نگردیده است

پیغام که آورد سحر باد که از شوق

دیوانه شده بلبل و گل جامه دریده است

ای حلقه بگوش خم زلفین تو خورشید

[...]

میرزا حبیب خراسانی

این کیست که او پرده ز رخسار کشیده است

سرمست و چمان جانب گلزار چمیده است

در دشت چنین لاله خودرو نشکفته است

در باغ چنین میوه شیرین نرسیده است

چون است که هر کس که طمع کرده بدان باغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میرزا حبیب خراسانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه